گاهی لازم است لحظهای توقف کنیم و نگاهی به قهرمانان گمنام بیندازیم. قهرمانایی نه از جنس بازیگران، سازندگان و ناشران، که از جنس پلتفرمهایی که بدون آنها، خلاقیتی به ثمر نمینشست و بسیاری از آنها، روز روشن را به خود نمیدیدند.
یکی از این قهرمانان بینام و نشان که در بدون شک در صنعت بازی تاثیر بسیار زیادی داشت و باعث به وجود آمدن عناوین ریز و درشتی شد، پلتفرم Kickstarter است. پلتفرمی که به سازندگان این اجازه را میداد که از نظر مالی و از طریق مردم و علاقهمندان، برای خود بودجهای دست و پا کنند و آن چه را که سالها در ذهن خود پرورش داده بودند را به بستر تولید بکشانند. جای تعجبی نیست که عناوین بسیار خلاقانه و موفقی از دل این پلتفرم بیرون آمدهاند که اکنون بعضی از آنها تبدیل به فرنچایزهایی بزرگ شدهاند.
Mandragora: Whispers of the Witch Tree ثمره یکی از کمپینهای موفق پلتفرم Kickstarter است که از همان آغاز کار خود با ارائه نمایی به شدت دلچسب از آن چه که قرار بود در نهایت به ثمر بنشیند، به سرعت در دل طرفداران جای باز کرد و اکنون پس از فراز و نشیبی نسبتا طولانی، روز شیرین عرضه را به خود دید.
در ادامه با کریتیکلنز همراه باشید.
نجوای ساحره
این نقد و بررسی بر اساس نسخهی مخصوص منتقدین، و پس از 20 ساعت تجربهی بازی روی پلتفرم PC انجام شده است.
دیوانهای از قفس پرید
ستینگ Dark Fantasy برگشته از دوران قرون وسطی، نوعی آشفتگی در پسا چهره دنیای انسانها، هیولاها و موجوداتی نامأنوس در دستههای بزرگ، موسیقی محزونی که در تاریک و روشن جنگلهای انبوه و شهرهایی سنگی طنین میاندازد و قهرمانی که مجبور است مأمن خود را برای جست و جویی طاقت فرسا ترک کند.
گویی که تمامی عناصر مورد نیاز برای تهیه معجونی بسیار دلچسب آماده شده است و بازی Mandragora: Whispers of the Witch Tree از همان ثانیههای ابتدایی به شیوهای استادانه، هر آنچه را که در چنته دارد، به بازیکنان نشان میدهد.
داستان را در سرزمین Faeldumm آغاز میکنیم. سرزمینی که نوع آشفتگی گریبانگیر آن شده است که از دل آن موجودات و هیولاهای بیشماری، روستاها و شهرهای مختلف را آماج حملات خود قرار دادهاند. بسیاری از آنها نیز از بین رفتهاند و باقیمانده به پشت دیوارهای سنگی بلند شهرهای عظیم عقب نشینی کرده و به انتظار پایانی نه چندان روشن و دردناک نشستهاند. به عقیده بسیاری، ساحرهها این آشفتگی را به وجود آوردهاند و در نتیجه باور و کینهای دیرینه نسبت به آنها در قلب و مغز ساکنین سرزمین رخنه کرده است.
پادشاه اعظم در ملأ عام، از دستگیری یکی از بزرگترین ساحرههای دوران رونمایی میکند. اما چندی نمیپاید که قضایا آن گونه که از پیش برنامه ریزی شدهاند، پیش نرفته و روح ساحره به جسم یکی از بازرسین بزرگ پادشاه که در واقع همان بازیکن اصلی است، رخنه میکند. حال بر عهده شما است که به جست و جوی یک ساحره دیگر بپردازید تا بتوانید با دستگیری او، آشفتگی موجود در دنیا را از میان بردارید.
داستان ساده و روایت آن نیز چنین است. از همان ابتدا میتوانید به راحتی خوب و بد را از هم تمیز دهید و پایان آن را حدس بزنید. اما چیزی که بازی Mandragora به خوبی در آن میدرخشد، بخش صداگذاری آن است. به لطف صداگذاری عالی و قدرتمند شخصیتها که در طول مسیر با تعداد زیادی از آنها همراه خواهید شد، بدون شک دوست دارید که به داستانهای مختلف آنها گوش فرا دهید. صدای ساحره اصلی که بعضا در گوش شخصیت اصلی نجوا میکند، به طرز استادانهای کار شده و اگر بگوییم برای شنیدن آن لحظه شماری میکنید، چندان اغراق نکردهایم.
زیبایی در پس چهره شوم آشفتگی
و اما بدون شک، آن چیزی که عنوان Mandragora از همان لحظه اول با قدرت از آن رونمایی میکند، آرت استایل فوقالعاده و بینظیر آن است. مطمئنا افرادی که کمپین Kickstarter بازی را دنبال میکردند، این جنبه بازی را بارها و بارها از روی آرتها و اسکرین شاتهای رسمی که سازندگان منتشر میکردند، رصد کردهاند. جنبهای که سبب شد این عنوان به راحتی در سبد خرید بسیاری قرار بگیرد و بازیکنان را به انتظار روز عرضه بگذارد.
طراحیها به دقت و ظرافت خاصی انجام شدهاند. شاید کیفیت مدلهای کرکترهای بازی از ابتدا توی ذوقتان بزند، اما به محض شروع و دیدن مکانهای ابتدایی بازی، در نظرتان تجدید خواهید کرد. پس زمینهها به معنای واقعی کلمه زیبا و چشم نواز هستند و به خوبی حس پویایی و زندگی را القا میکنند. مردم به کارهای روزانه خود مشغول هستند و گهگداری با یکدیگر کلماتی رد و بدل میکنند.
شهرها و روستاها با پرسپکتیوی بینظیر، در پس زمینهها رسم شدهاند و حس گرم و خوبی میدهند. جنگلهای انبوه و سیاه رنگ، قلعههای با برج و باروهای متعدد که در دالانهای شوم خود، با تابلوهایی که هر لحظه شما را نظاره میکنند، تزئین شدهاند، قبرستانهای باران زده که دخمههایی نحس، از آن سر برآوردهاند و دشتهایی وسیع که در پس آن، خورشید در حال غروب به زیبایی هر چه تمامتر خودنمایی میکند، با ترکیب رنگهایی عالی که در عین حال، اندکی سیاهی برای توصیف فضای بازی در آن ادغام شده است، همگی در بالاترین حد جزئیات خود ظاهر شده و لحظهای پیش نمیآید که از تحسین این زیبایی با ظرافت غافل شوید.
اما آنچه که این زیبایی را بیش از پیش صیقل داده و تکمیل میکند، موسیقی به شدت گوشنواز آن است. به لطف انتخاب نتهای دقیق و در عین حال پر حس و حال، موسیقی چنان به محیطهای بازی اخت شده است که ترکیب آن با مناظر پس زمینه، تجربهای به شدت به یادماندنی را برای بازیکنان رقم میزند. نتهای غمانگیز که بیشتر حال و هوای بازی را توصیف میکنند و در جنگلهای مهگرفته و Hub اصلی پخش میشوند تا موسیقی شومی که در باس فایتها و زمانهای خطر طنین میاندازد، به راستی که توانمندی سازنده را به خوبی در ساخت اتمسفری بینظیر به رخ کشیده است.
کاوش، مبارزه، گنج
در زمینه گیمپلی، مبارزات و جست و جو و کاوش، بازی Mandragora: Whispers of the Witch Tree، همانند سایر بخشها بار دیگر در سطح بالایی ظاهر میشود. اگر بخواهیم که بازی را در سریعترین زمان ممکن توصیف کنیم، میتوان آن را فرزند دو عنوان Ori و Dark Souls دانست که ترکیب این دو، معجون لذت بخشی را فراهم کرده است.
در ابتدای بازی و پس از شخصی سازی Inquisitor خود که صد البته گزینههای آنچنان متنوع و خوبی را در اختیار شما نمیگذارد، وارد صفحه انتخاب کلاس میشوید. 6 کلاس موجود بازی یعنیVanguard, Flameweaver, Spellbinder, Nightshade Wyldwarden, and Vindicator برای انتخاب وجود دارند که هر کدام نقاط قوت و ضعف خود را ارائه میدهند. تنوع بسیار خوبی را در این زمینه شاهد هستیم، چرا که هر کلاس با یک Skill Tree بزرگ و متنوع، مزین شده که پلی استایلهای کاملا متفاوتی را برای بازیکنان به ارمغان میآورند.
مبارزات کمابیش ساده و سر راست هستند. ضربات سبک و سنگین، دفاع و پری، داج کردن به عنوان موارد استاندارد حضور داشته و به واسطه اسکیلهای گوناگونی که به دست میآورید، میتوانید حرکات قدرتمندتری نیز اجرا کنید.
نوار استامینا و نوار آدرنالین در بازی تعبیه شدهاند تا در مبارزات، مدیریت منابع نقش مهمی ایفا کند. برخی از اسکیلها برای برخی از سلاحهای به خصوص کاربرد داشته و بقیه بخش یا تمام نوار آدرنالین را مصرف میکنند.
دشمنان در قد و قوارههای مختلف و از زاویههای گوناگون به شما حمله میکنند و بایستی در هر لحظه، انتظار شبیخون آنها را داشته باشید. با این حال ترکیب بعضی از دشمنان و تعداد آنها علیالخصوص تا اواسط بازی، حالت آزاردهندهای به خود میگیرند. به گونهای ممکن است به دفعات زیادی به دلیل ذکر شده، شکست بخورید و مجبور شوید از چک پونتی دور تر شروع کنید.
با نابودی دشمنان XP و طلا دریافت میکنید که میتوانید برای ارتقاء Statها و مهارتهای شخصیت اصلی و خرید و فروش استفاده کنید. در عین حال در طول بازی با برخی از شخصیتهای خاص روبرو میشوید که در نهایت به کمپ اصلی شما میپیوندند و هر کدام خدماتی خاص را به شما ارائه میکنند. میتوانید مغازه هر یک از این شخصیتها را ارتقاء دهید تا محصولات بیشتر و با کیفیتتری ارائه دهند. برخی از آنها نیز امکان Craft کردن آیتمهای به خصوص را میدهند که میتوانید برای پیشروی بازی از آنها استفاده کنید.
باسهای بازی چالش برانگیز هستند و مبارزه با آنها نیازمند هوشیاری کامل و مدیریت منابع است. بنا بر عرف موجود در این سبک، بعضی این باسها دو فاز مختلف داشته که هر کدام سختی خاصی دارند. در کنار باسهای اصلی، باسهای فرعی زیادی گنجانده شده است که در جای جای نقشه و در حین گشت و گذارهای پر تعداد خود به نقاط مخفی، با آنها روبرو میشوید. با اینکه این باسها به نسبت باسهای اصلی آنچنان چالش برانگیز نیستند، اما به دفعات زیادی تکرار میشوند و این تکرار از نقطهای به بعد، تا حد زیادی جذابیت خود را از دست میدهد.
نقشه بازی به سنت بازیهای Metroidvania، چند لایه است و فرصتهای مخفی زیادی را در دل خود جای دادهاند. دسترسی به برخی از نقاط دور از دسترس یا مخفی، نیازمند پیدا کردن قابلیتهایی است که بعضا تا هنگامی که به اواسط بازی نرسیدهاید، به آنها دست پیدا نمیکنید. این موضوع سبب شده تا گشت و گذار و جست و جو کردن محیطها را علیرغم خواست خود به تعویق بیاندازید.
با گذر کردن از لول 25، این امکان به شما داده میشود که وارد حیطه دیگر کلاسها شده و از طیف گسترده مهارتهای آنها بهرهمند شوید. این موضوع تنوع بسیار خوبی را به بازی تزریق کرده و در پیشروی خود، شرایط مختلف را به سهولت بیشتری پشت سر خواهید گذاشت.
در طول بازی و پس از صحبت کردن با NPCهای مختلف، ماموریتهای جانبی زیاده بر عهده شما گذاشته میشود که هر کدام به نوبه خود جالب توجه هستند و جذابیت خاصی به بازی اضافه میکنند. این ماموریتها پر تعداد بوده و دلایل زیادی برای گشت و گذار در محیط برای شما فراهم میکنند.
بازی Mandragora مشخصا با عشق و علاقه زیادی ساخته و پرداخته شده است و این موضوع به خوبی در تار و پود بازی نهفته شده است. به لطف طراحی خیره کننده که با موسیقی به شدت گوشنوازی در همین تنیده شدهاند، گشت و گذار در بازی لذت خاصی دارد و هیچگاه بازیکن را دچار خستگی نمیکند. اگر چه تکرار مکررات در بخشهایی از بازی ممکن است سبب خستگی شود، اما در مجموع تجربه به شدت لذت بخشی را ارائه میکند.