در راهپلهای کمنور خم شدهام، گوش تیز کردهام به صدای درهم و مبهم سربازان کلونشدهی دشمن که پایین پلهها، در یک دفتر سنگر گرفتهاند. از پشت شیشهها، سایههایشان را میبینم و نقشهی حملهام را مرور میکنم.
میتوانم از در سمت چپ وارد شوم، اما پنجرهی بزرگی که روبهرویم است، هر حرکتم را لو میدهد. یا شاید باید «به سبک بروس ویلیس» وارد شوم، با دو هفتتیر دودکنان، یا با انفجار گوشخراش شاتگان SPAS-12 که دشمنانم را در یک لحظه بخار میکند. تازه هنوز سراغ میخپرتکنم نرفتهام؛ همان سلاحی که دشمنان را مثل عروسکهای وودو به دیوار میکوبد.
اما این بار میخواهم هوشمندانهتر عمل کنم. چراغقوه را به سمت پنجره چشمک میزنم تا یکی از سربازها را بیرون بکشم… یا شاید بهتر است مین کنترلدارم را به زیر پنجره بیندازم. مین با صدای تیز «پینگ» روشن میشود. سرباز فریاد میزند: «تماس بصری!» و شلیک میکند. چند گلوله به من میخورد و پشت ستون پناه میگیرم. خب… انگار قرار است پر سر و صدا پیش برویم.
شاتگان را مسلح میکنم و با فشار کلید کنترل، زمان را کند میسازم. دو سرباز از پنجره میپرند درست روی مینم. انفجار در آهستگی زمان، موجی از آتش، خون و شیشه را پخش میکند. پای قطعشدهای کنارم فرود میآید.
یکی دیگر از دشمنان از سمت در تلاش میکند دور بزند. با دو شلیک پیاپی از SPAS-12، کارش را تمام میکنم؛ شلیک دوم تکهای از دیوار را هم میکند. گرافیک بازی در سال ۲۰۰۵ با پارالاکس مپینگ واقعاً حیرتانگیز بود، و هنوز هم جذاب به نظر میرسد.
«پشتیبانی! سریع!» آخرین سرباز از پشت قفسهها فریاد میزند. میخپرتکن را برمیدارم و بدون درنگ، او را با شلیک به دیوار میچسبانم.
بیست سال از انتشار بازی F.E.A.R. گذشته، اما هنوز هیچ نبردی در هیچ بازی دیگری، چنین تکرارنشدنی نیست. بعد از این همه زمان، تقریباً تمام جهشهای ترسناک و پیامهای ضبطشدهاش را حفظ کردهام، ولی چیزی که همیشه مرا برمیگرداند، مبارزاتش است: ترکیبی از هوش مصنوعی هدفمحور و طراحی هوشمندانهی مراحل که دشمن را به پوشش گرفتن و دور زدن وادار میکند، نه صرفاً پیشروی کور. همین تعامل باعث میشود هر درگیری تجربهای تازه باشد.
البته صحنهی معروف «آلما بالای نردبان» امروز دیگر به اندازهی ترانههای تکراری هالووین کلیشهای شده، اما حس اضطراب و تنش FEAR هنوز هم کمنظیر است؛ سایههایی که در دل تاریکی پنهاناند، موسیقی مینیمال و دلهرهآور نیتن گریگ، و صدای خشخش استاتیک که حضور پدیدهای فراواقعی را هشدار میدهد. همهی اینها هنوز هم همان واکنش گربهوار را در بدن انسان بیدار میکند: انقباض، خم شدن، و خیره شدن به تاریکی.
اکتبر است و فصل ترس، بهترین زمان برای خاموش کردن چراغها، بالا بردن صدا و بازگشت به یکی از شاخصترین شوترهای ترسناک تاریخ.
