تولید فیلم گناهکاران (Sinners) در سال 2024 کلید خورد و در آوریل 2025 روی پردههای سینما رفت. رایان کوگلر، کارگردان فیلمهای پلنگ سیاه (black panther) و کرید (Creed)، کارگردانی و نویسندگی این فیلم را به عهده گرفته است. کوگلر
گناهکاران فیلمی مولتیژانر است. در طول فیلم شاهد لحظاتی از درام، فانتزی، عاشقانه، جنایی و مافیایی، کمدی، معمایی، ترسناک و اروتیک خواهید بود. هیجان و اکشن را هم به این فهرست بلندبالا اضافه کنید؛ اما تعدد ژانر لزوماً به این معنی نیست که ما با یک فیلم بینظم طرفیم. حتی جذابیت فضاهای مختلف داستانی میتواند کمک زیادی به ساخت یک فیلم خوب بکند.
با کریتیکلنز همراه باشید تا به نقد و بررسی فیلم گناهکاران، یکی از پروفروشترین و محبوبترین فیلمهای سال، بپردازیم.
اینجا همه چیز تاریک است
خلاصه داستان
برادران دوقلوی اسموک و استک، با بازی مایکل بی جوردن، پس از جنگ جهانی اول به شیکاگو رفته و عضو مافیا شده بودند. حال به شهر خود، میسیسیپی برگشته اند. آنها قصد دارند یک جوکجوینت (رستوران همراه با سالن رقص) باز کنند. برادران اسموک و استک، پسرعموی خود، سمی، را برای اجرای موسیقی بلوز در بار با خود میبرند. اما سمی یک نوازنده عادی نیست…
هشدار: این متن حاوی اسپویل است!
ماقبل تاریخ
سکانس اول فیلم Sinners گناهکاران روایتی از داستانهای اساطیری است. روایتی که میگوید در هر نسل و در هر قبیله، فردی وجود دارد که با نواختن موسیقی پرده میان انسانها و اشباح را پاره میکند. این اتفاق میتواند موجب خیر برای قبیله شود؛ اما نیروهای شیطانی را نیز میتواند فرا بخواند.
موسیقی دلهره آور و سنتی به همراه نقاشی شنی، ترکیبی فانتزی تشکیل داده اند که برای مقدمه فیلم کاملا به جا است. ناگهان چشمان یکی از نقاشیها قرمز میشود. حالت قرمز شدن خارج از قابلیت نقاشی شنی است و این اتفاق بسیار برجسته مینماید. همین جا ترس در مخاطب کاشته میشود.
آخر داستان را همین اول ببینید!
به محض اینکه دوربین فیلم گناهکاران روشن میشود، ما با ته قصه روبرو میشویم. یک پسر زخمی با گیتاری شکسته، وارد یک کلیسا میشود. پس میفهمیم یک زدوخورد اتفاق افتاده است. همچنین میفهمیم این پسر جوان جان سالم به در برده است. کشیش بدون تعجب از دیدن وضع نابسامان پسر، وی را در آغوش میگیرد. کشیش به پسر میگوید که گیتارش را بیاندازد. قبل از اینکه بفهمیم پسر گیتار را میاندازد یا نه، سکانس قطع میشود.
فلشبک یک روزه
صحنه بعدی برمیگردد به طلوع آفتاب روز قبل. سمی زودتر از بقیه به مزرعه پنبه رفته و درحال چیدن پنبه است. همه چیز نشانی از آرامش دارد.
گناهکاران، یک داستان موازی را شروع میکند و آن هم روایت برادران اسموک استک است. این دو برادر دوقلو یک کارگاه چوببری را از یک سفیدپوست میخرند. عدم اعتماد بین طرفین معامله موج میزند؛ ولی درنهایت مرد سفیدپوست پولش را میگیرد و تضمین میکند دیگر به آنجا برنمیگردد.
اسموک متوجه میشود زمین این کارگاه به تازگی شسته شده است. همین وی را مشکوک میکند. همچنین به حواسجمع بودن اسموک در این نما پی میبریم.
استخدام کارکنان
برادران دوقلو اول از همه سراغ پسرعموی خود، سمی میروند. سمی قرار است موسیقی بلوز را در جوکجوینت (Juke Joint) بنوازد. جوکجوینت یک اصطلاح میان سیاهپوستان است که به رستورانهایی با سالن رقص و محل نوشیدنی اشاره دارد. اسموک و استک هم قصد دارند کارگاه چوببری را به یک جوک جوینت تبدیل کنند.
اسموک و استک میخواهند هرطور شده تا شب جوک جوینت را برای افتتاحیه آماده کنند. به همین خاطر تصمیم میگیرند از هم جدا شوند و هرکدام بخشی از کارها را انجام دهند. قبل از رفتن، آنها یک مار را میبینند که پشت ماشین بارشان جا خوش کرده است. استک چاقو را به اسموک پاس میدهد و اسموک هم مار را میکشد. مار در سینما نماد خطر است. انگار در این ماجراجویی باید منتظر اتفاقات غیرمنتظره ای باشیم.
اسموک به مغازه ای داخل شهر میرود تا مواد خوراکی لازم برای جوکجوینت را تهیه کند. صاحبان مغازه چینی هستند و با اسموک رفاقت قدیمی دارند. گویا فقط سفیدپوستان در جمع غریبه اند. دلیلش هم بعداً مشخص میشود؛ اگر یک سفیدپوست کوچکترین مشکلی برایش پیش بیاید، اوضاع برای رنگینپوستان وخیم خواهد شد. دولت تمام قد پشت سفیدپوستان ایستاده است. با اینحال اسموک دو نفر دله دزد که سیاهپوست بودند و داشتند از وانتش دزدی میکردند را به راحتی زخمی میکند و برایش مهم نیست که در روز روشن و جلوی مردم شهر این کار را انجام دهد.
از آن طرف، سمی همراه با استک سراغ یک نوازنده میروند. نوازنده به اینکه جوکجوینت جدید بتواند پا بگیرد خوشبین نیست؛ ولی با وعده شراب راضی میشود به آنها بپیوندد. در طول مسیر استک توضیح میدهد وقتی پدرش داشته وی را کتک میزده، اسموک به کمکش میآید و پدرش را به قتل میرساند.
به طور کلی، تفاوتهای اسموک و استک خیلی تیپیکال و ساده اند. اسموک کلاه گرد(کلاه بارتا) آبی و کراوات آبی میپوشد. قیافه جدی ای دارد و حواسجمع است. استک اما کلاه لبه دار وسترن قرمز و کراوات قرمز میپوشد. همیشه خندان و سرخوش است. استک یک نگهبان ورودی را هم استخدام میکند. دسته گناهکاران دارد تکمیل میشود.
اسموک به محل دفن پدرش میرود و دسته گلی آنجا میبرد. سپس با همسرش دیدار میکند که گویا چندین سال است وی را ندیده بود. همسر اسموک، آنی، لوازم دعا و باطل کردن طلسم میفروشد. اسموک به جادو و طلسم اعتقادی ندارد و میگوید فقط پول و قدرت در این دنیا حرف میزنند. آنی نیز میگوید کل دعاهایش را برای سالم ماندن اسموک صرف کرده و اکنون قدردان نیست؛ اما آنها فرزندی داشته اند که گویا از دنیا رفته است و این اتفاق برای اسموک اعتقادش به جادوی آنی را ضعیف کرده است.
ورود خونآشام
دم غروب مردی که دود از بدنش بلند میشود سمت خانه ای میدود. آن مرد با چهره ای کوفته به زن و شوهری که در آن خانه اند التماس میکند او را به داخل راه بدهند. وی ادعا میکند سرخپوست ها همسرش را کشته اند و حالا به دنبال او هستند. از طرفی این آدم مشکوک است و از طرف دیگر مظلومیت در نگاهش نمایان است. این مرد رمیک نام دارد و او هم نوازنده است.
زن و شوهر، رمیک را به خانه راه میدهند. کمی بعد سرخپوست ها هم از راه میرسند. به زن هشدار میدهند که آن مهمان ناخوانده، آدم خطرناکی است؛ ولی زن آنها را دست به سر میکند و به خانه برمیگردد. وقتی پیش شوهرش میرود اتاقی پر از خون را مشاهده میکند. رمیک یک خونآشام است و شوهرش را هم به یک خونآشام تبدیل کرده است. حال وارد فاز دلهره و ترس در گناهکاران میشویم.
افتتاحیه
سکانس افتتاح جوکجوینت برداران اسموک استک، طولانیترین سکانس فیلم گناهکاران است. همه چیز آماده است. مشتریها مشغول صحبت و نوشیدن هستند. مری، معشوقه استک هم وارد جوک جوینت میشود. مری تنها سفیدپوستی است که اجازه ورود به جوکجوینت را پیدا کرده است. البته رگههای دوری از سیاهپوست هم دارد (مادربزرگش یک رگ سیاهپوست داشت).
گویا مادر مری به اسموک و استک در یک مقطعی سرپناه برای زندگی داده است؛ اما جزئیات این ماجرا در این فیلم فاش نمیشود. گمانهزنیهایی راجع به ساخت یک دنباله برای فیلم گناهکاران شنیده میشود. به احتمال زیاد اگر چنین اتفاقی بیافتد، شاهد یک فلشبک به زندگی اسموک و استک و نقش مری و مادرش در زندگی آنها خواهیم بود.
از گفتگوی مری با استک متوجه میشویم که مری شوهر کرده است؛ ولی رابطه اش با استک همچنان ادامه دارد. در آن سمت، سمی عاشق زنی میشود که او نیز متاهل است و با وی رابطه برقرار میکند. قهرمانان داستان چندان هم ویژگیهای اخلاقی یک قهرمان را ندارند.
نوبت به نواختن موسیقی توسط سمی میرسد. این سکانس به طور مستقیم مرتبط است با سکانس اول فیلم. از شدت تاثیر موسیقی، پرده میان گذشته و حال پاره میشود. موزیسینهای امروزی، گروههای سنتی آفریقایی و سایر بندها را میبینیم که در جوکجوینت درحال رقص و نواختن هستند. رمیک خونآشام هم صدای آنها را میشنود. دوباره ترس القا میشود.
رمیک در نقاب یک نوازنده دورهگرد میخواهد وارد مجلس گناهکاران شود؛ اما اسموک این اجازه را نمیدهد. قبول کردن مسئولیت حضور یک سفیدپوست در کنار سیاهپوستان چیزی نیست که اسموک بخواهد سر آن ریسک کند. مری طمع میکند و با هماهنگی استک میرود که آنها را دعوت کند. خب طبیعتاً وی هم از دست رفت و به خونآشام تبدیل شد. مری که هنوز لو نرفته است به جوکجوینت برمیگردد و حین معاشقه با استک او را گاز میگیرد. نفر به نفر تعداد آدمها کم و تعداد خونآشامها زیاد میشود.
نگهبان ورودی هم وقتی برای چند لحظه بیرون میرود شکار میشود. اینبار انسانها آگاهند و نمیگذارند وارد جمع شود. استک هم که الان تبدیل به خونآشام شده از جوکجوینت فرار میکند. گناهکاران با رهبری آنی (همسر اسموک) خود را برای مقابله با خونآشامها آماده میکنند.
آتش و خون
قبل از شروع جنگ، رمیک با گروه گناهکاران مذاکره میکند که نتیجه ای ندارد. رمیک به دنبال سمی است تا با استعداد ذاتی اش، بتواند به سایر زمانها و مکانها دسترسی پیدا کند. درصورتی که سمی تحویل داده شود جنگی در کار نخواهد بود؛ ولی جنگ به هر حال آغاز میشود. گناهکاران با ابزاری که آنی دستور ساختش را داده بود، میتوانند مقداری مقاومت کنند؛ اما درنهایت همه کشته شدند. همه به جز دو نفر؛ اسموک و سمی آوازخوان.
مثل همیشه اسموک میتواند گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. سپس سمی را هم از دست رمیک نجات میدهد. با کشته شدن رمیک انگار بقیه خونآشامها نیز هسته اصلی شان نابود شده است. آفتاب هم طلوع میکند و چیزی که از هر خونآشام باقی میماند فقط یک مشت خاکستر است.
حال به اول فیلم میرسیم. سمی با صورتی زخمی و لباسی خونین وارد کلیسا میشود. پدر از وی میخواهد گیتار را زمین بگذارد و از شیطان رهایی یابد. سمی این کار را نمیکند. سمی تا آخر عمرش مشغول نواختن گیتار میشود. یک بند موفق تشکیل میدهد و با توجه به آنچه که در پرش به آینده اش میبینیم، بنظر از تصمیمش راضی است.
اسموک هم که برادر و همسرش را از دست داده است، دیگر انگیزه ای برای زنده ماندن ندارد. فقط انتقام از صاحب چوببری مانده که به انجام برساند. رمیک که از ذهن همه خونآشامها خبر داشت، لو داده بود که قرار است صاحب کارگاه با دارودسته اش بیایند و اینجا را محل قتل عام سیاهپوستان کنند. کاری که گویا قبلاً هم انجام داده بودند. همانجایی که اسموک به شسته شدن کف کارگاه شک کرده بود، احتمال ریخته شدن خون را میداد.
صبح که میشود آن صاحب کارگاه نژادپرست میآید درحالی که اسموک برایش کمین کرده بود. اسموک همه را میکشد و خودش هم یک تیر میخورد. دیگر برای نجات تلاشی نمیکند. سیگاری روشن میکند و انتظار مرگ را میکشد.
تحلیل کلی
گناهکاران اول از همه چیز فیلمی جذاب و دیدنی است. انواع احساسات مخاطب با این فیلم درگیر میشود و درکل سرگرمکننده است.
اگر بخواهیم یک مرحله در فیلم عمیقتر شویم، کار سخت میشود. رایان کوگلر، سازنده فیلم، به موضوعات مختلفی در فیلم اشاره میکند. برای مثال موضوع نژادپرستی را چندبار غیرمستقیم مطرح میکند. استک در جمله آخرش میگوید آن شب برای چند ساعت آزادی را تجربه کردیم. هزینه تجربه این آزادی ویران شدن همه چیز بود. یا مثلاً در طول فیلم گیتار را مقابل جبهه کشیش قرار میدهد. درنهایت سمی گیتار را انتخاب میکند و از انتخابش راضی است. درحالی که گیتار وی را به سمت اهریمن میکشاند.
بنظرم فیلم Sinners گناهکاران فیلمی فرامتنی نیست. یعنی کارگردان هدفش این نبوده که پیامی درباره مظلومیت سیاهپوستان یا عقاید اشتباه کشیشها و یا حتی زوال اخلاقی جامعه بدهد.
این موضوعات فقط دستمایه ای هستند که منطق داستانی را جور کنند. نگاه بیاعتماد سیاهپوستان به سفیدپوستان باعث ایجاد تعلیق هنگام ورود خونآشام شد. اینکه شخصیتهای فیلم هر یک به نوعی گناهکار بودند و ویژگیهای یک کاراکتر خوب را نداشتند، موجب شد به جای نیروی خیر، نیروی شر احضار شود. به هر حال چنین داستان غیرعادیای نیاز به فضایی غیرعادی دارد.