بازی Neva به عنوان دومین اثر ساخته شده از استودیوی Nomada نشان میدهد که موفقیت و کیفیتی که این تیم در اثر قبلی خود یعنی Gris ارائه دادهاند به هیچ وجه اتفاقی نیست و بازی Neva به عنوان دومین اثر ساخته شده از این تیم به ما نشان میدهد که با یک تیم حرفهای و کاربلد روبرو هستیم. با نقد و بررسی بازی Neva همراه ما در کریتیکلنز باشید.
زیبایی در سادگی است
این بررسی بر اساس نسخه ارسالی سازندگان و پس از 4 ساعت تجربه روی کنسول PS5 انجام شده است.
عنوان Neva یک بازی ماجراجویی پلتفرمینگ در سبک سکوبازی است که توسط استودیوی Nomada ساخته و توسط شرکت Devolver Digital برای تمامی پلتفرمها منتشر شده است. Neva داستان خاص و پیچیدهای روایت نمیکند. سرراست است و حتی تکراری و کلیشهای است. مشابه آن را بارها به صورتهای مختلف در شکلهای مختلف در قالب کتاب و رمان، فیلم و حتی کامیکبوکها دیدهایم. درواقع Neva مهمترین داستان را روایت میکند آن هم نبرد بین تاریکی و روشنایی است. جدال زشتی و زیبایی، پلیدی و پاکی، و مهمتر از همه مبارزهی بین عشق و نفرت است. این داستان به قدری زیبا روایت میشود که نیازی به هیچ خط دیالوگی ندارد و مخاطب تنها با مشاهده کردن است که همه چیز را درک میکند. نه خط دیالوگی در بازی وجود دارد و نه دست نوشتهای که بخواهد مخاطب را از داستان مطلع کند، همه چیز با هنرنمایی تمام و به زیباترین شکل ممکن کنار هم چیده شده است تا شما را در دنیایی از زیبایی غرق کند.
Neva داستان دختری به نام Alba و دوست همراهش که یک گرگ به نام Neva است را تعریف میکند. Alba آلبا، به مانند شاهدختهای داستانهای اساطیری لباس پوشیده است و شمایلی همچون شوالیهها دارد. او و دوستانش که گرگ هستند در وسط یک جنگل بزرگ و سرسبز زندگی میکنند و از طبیعت و دنیای پیرامون آن لذت میبرند. شروع بازی به زیبایی هرچه تمام این طبیعت زیبا و بکر را نشان میدهد، گویی که این جهان تکهای از بهشت است که میخواهد داستانش را برای ما روایت کند. آسمانها با ابرهایش چنان رنگارنگ و زیبا در دل کوهها جا گرفتهاند که انگار میخواهد شعری در وصف درختها و گلهای بهاری بسرایند. تصویر به گونهای است که انگار بوی عطر طبیعت میخواهد از نمایشگر به بیرون بزند و روح و روان مخاطب را تسخیر کند. همه چیز زیباست تا این که ناگهان پرندهای تسخیر شده روی زمین میافتد و ناگهان تاریکی روحش را تسخیر میکند. آلبا به همراه گرگ مادر نزدیک شده و در چرایی کار ماندهاند که ناگهان تاریکی به شکلی سریع وارد میشود و همه چیز را میبلعد. آلبا به همراه گرگ و البته شمشیری که در دست دارد سعی میکنند تا در برابر این هجوم بیگانه مقاومت کنند که متاسفانه هردو شکست میخورند و در این میان گرگ مادر در مسیر نجات فرزندش و آلبا جان خود را از دست میدهد.
آلبا زمانی به هوش میآید که تاریکی همه چیز را تسخیر کرده است، حیوانات یکی پس از دیگری در تسخیر تاریکی و پلیدی گرفتار شدهاند و در این میان اندک امیدها به آلبا و گرگ کوچکش یعنی Neva مانده است تا به مانند یک شوالیه بلند شده و تصمیم میگیرد تا تاریکی را از میان بردارد. Neva مادرش را به صورت ترادژیکی از دست داده است و هنوز برای نبرد بسیار کوچک است اما Alba او را به مراه خود میبرد تا در اولین تابستان گرم و تاریک پیش رویشان به نبرد اهریمن بروند. و اینجاست که داستان ما شروع میشود. روند داستانی و کانسپ دنیای بازی در Neva به شکلی است که من را به یاد رمان مشهور «غول مدفون» اثر آقای (کازوئو ایشیگورو) میاندازد. اگر اهل دنیای انیمه باشید «پرنسس مونوکو» را در جای جای بازی حس خواهید کرد و حتی نشانههایی از شهر اشباح را در گوشه کنار بازی حس خواهید کرد. جنگل و رنگبندیهایش من را یاد Seasons After Fall و Journey میاندازد و نکته با ارزش کار در این است که Neva یک حس مستقل و ناب را به مخاطب منتقل میکند که خاص و مخصوص به Neva است.
تابستانی سرد در دل تاریکی
فصلهای سال سربرگهای روایت داستانی ما در بازی هستند. تابستان به عنوان اولین فصل قرار است ماجراجویی آلبا را به نمایش بگذارد. بازی دو حالت مد ماجراجویی – و حالت داستانی دارد که در مد ماجراجویی هیچ گونه اکشن و زد و خوردی در بازی وجود ندارد و بازی سعی کرده است تا مخاطب با سرعت تمام فصلها را رد کند و از صحنه لذت ببرد اما در حالت داستانی قضیه کمی فرق میکند و آلبا باید از تواناییهای خود در برابر دشمنان استفاده کند، آنها را از بین ببرد و درنهایت به روشنایی برسد. در واقع سمت اصلی بازی در حالت داستانیِ آن نهفته است و گیمپلی در حالت داستانی است که شاخ و برگ میگیرد و هیجان و لذت را به مخاطب منتقل میکند.
فصل تابستان به عنوان شروع کننده بازی بیشتر سعی میکند تا محیط و تعاملات ما با محیط را به نمایش بگذارد. تابستان تلاش دارد تا رابطه بین Neva و آلبا را به نمایش بگذارد و چالشهای زندگی یک گرگ کوچک که مادرش را از دست داده است را به مخاطب نمایش بدهد. به صورت کلی بازی مکانیکهای زیاد و پیچیدهای ندارد و رفته رفته همین اندک مکانیکها نیز به مخاطب آموزش داده میشود. همه چیز به سادگی و زیبایی اتفاق میافتد و شرایط بازی به گونهای است که سعی میکند تا بازیباز را در دنیای خود غرق کرده و بیشتر از آن که مخاطب را درگیر تعاملات تکراری مانند دیگر بازیها کند، سعی میکند تا درگیر جو و اتمسفر زیبای بازی کند.
پاییز غم را با خود میآورد
فصل پاییز همانطور که از ذاتش پیداست، غم و اندوه خاصی را به بازی میبخشد. تغییرات در پاییز به مرور خودشان را نشان میدهد. گرگ کوچک ما وارد دوره جوانی شده است و حا لمیتواند کارهای مهمتر و بزرگتری انجام دهد. به آلبا در برخی از کارها کمک میکند و دیگر به تنهایی برای خودش به جستسجو و گردش میپردازد. در همین راستا آلبا نیز مجبور است بیشتر از قبل از شمشیر خودش استفاده کند. سبک و استایل آلبا در مبارزات همانند ساموراییها است و بازی در چندین نوبت احترام خودش را به این سبک از مبارزات نشان میدهد. اندک دشمنانی از دل تاریکی پیدا میشوند و آلبا مجبور است با آنها به مبارزه بپردازد. دشمنان در فصل پاییز آنچنان زیاد نیستند و هر از گاهی به صورت گروههای دو نفره حمله میکنند و همین امر باعث میشود تا صحنههای مبارزه و نبردهای زیبایی در بازی شلک بگیرد. Neva سعی میکند تا در کنار غرور جوانی خود به آلبا کمک کند اما فعلا در استفاده از تواناییهای خود به مهارت نرسیده و بازی به ما میفهمان که Neva هنوز نیاز دارد که بزرگتر شود.
به همان اندازه که پاییز اکشنتر میشود. جنبههای پلتفرمینگ و سکوبازی نیز در بازی بیشتر میشوند. بازی سعی میکند به آرامی چالشهای جدیدی به مانند سکوبازی پیش روی مخاطب قرار بدهد و در همین راستا تواناییهای آلبا را به رخ بکشد. چالشهای این بخش در پاییز آنچنان سخت نیستند و همه چیز آماده میشود تا مخاطب را به زمستانی سرد و تاریک برساند.
زمستانی سخت و ترسناک
زمستان آنقدرها هم که ما میدانیم سخت گیر نیست، اما تیم Nomada نظر دیگهای در مورد زمستان دارند و تمام تلاش خود را کردهاند تا نبرد تاریکی و روشنایی را در این فصل از سال به اوج خود برسانند. درواقع جوهره اصلی بازی در این فصل خلاصه میشود و آلبا تمامی مهارتهای خودش را دارد و در کنار آن گرگ دیگر به یک جوان و برومند تبدیل شده است که اینبار میتواند به ما در پیشبرد مسیر، حل کردن معما و البته از بین بردن دشمنان کمک کند. تابستان دشمنان اولیه را معرفی میکند. پاییز مینیباسهای خودش را رونمایی میکند و زمستان تمام قدرت تاریکی را به نمایش میگذارد. آلبا سعی میکند تا با تمام قوا و به کمک Neva در برابر تاریکی و نیروهای بایستد.دشمنان بعضا در گروههای چند نفهر و بعضا در کنار یک مینیباس به ما حمله خواهند کرد. روند بازی به شکلی پیش میرود که محیط و عوامل محیطی در نتیجه مبارزات تاثیر خواهد گذاشت. بعضا دشمنان از عوامل محیطی کمک میگیرد و کار را برای ما سخت میکنند و بعضا این با هستیم که باید هوشیار باشیم که چگونه معادلات را پس بزنیم و دشمنان را از بین ببریم.
انتهای هر فصل غولآخر مخصوص به خودش را دارد و با این که آنچنان سخت نیستند اما چالشهای مخصوص به خودشان را دارند که در نوع خود جالب و لذت بخش است. به همان اندازه که دشمنان سخت و زیاد میشوند. پازلها و معماهای محیطی نیز زیاد میشوند. زمستان بیشتر از هر فصل دیگری پازل دارد و بعضا شاهد پازلهای جدید، جذاب و در نوع خود سخت هستیم که حل کردن و رد شدن از آنها لذت خاصی را به مخاطب منتقل میکند. در اندک موارد با موانعی روبرو هستیم که ذاتا طراحی آنها درست انجام نشده است و رد کردن آنها بهنسبت تواناییهایی که آلبا دارد سخت و بعضا غیرممکن است. خوشبختانه این قسمت از بخشها آنچنان زیاد نیستند و تعداد آنها حتی به تعداد انگشات دست هم نمیرسند و در نتیجه آسیب آنچنان زیادی به بازی نمیزند.
بهار منطقی، منظم و زیبا
تیم سازنده همه چیز را به مانند بهار به اوج زیبایی میرساند. بهار کوتاه است و آنچنان چالش خاصی ندارد و فقط سعی بر این دارد تا داستان را به انتها برساند و چه زیبا که تیم سازنده انتهای داستان را به فصل بهار میرسانند. با وجود این که به انهای داستانی اندکی نقد وارد است و بازی سانتیمانتال شده تمام میشود اما این اتفاق ناچیز از ارزشهای بازی کم نمیکند. بهار ماجراجویی آلبا و گرگ دوستاشتنی Neva را به اتمام میرساند و ما را با کوهی از زیبایی تنها میگذارد. اگر Gris را تجربه کرده باشید حتما با تواناییهای تیم Nomada در خلق محیطهای رنگارنگ و زیبا آشنا هستید. Neva زیباترین عنوانی است که میتوانید ببینید. در وصف گرافیک زیبای بازی استفاده از هیچ صفت و کلمهای ما را یاری نمیکند. تنها با این تعریف که بدون شک Neva یکی از زیباترین بازیهای تمام دوران است میتوانم مبحث توانمندیهای Nomada را در موضوع گرافیک خاتمه بدهیم.
در طرف مقابل اما تیم آهنگسازی Berlinist است که شاهکار کردهاند. شاهکار تنها وصفی است که به معنای واقعی کلمه میتوانیم برای این اثر خلق شده استفاده کنیم. موسیقی با روح و روان شما بازی میکند. سلولهای وجودتان را نوازش میدهد. همان اندازه که چشمانتان از چیزی که میبیند شگفتزده میشود، به همان اندازه هم گوشهایتان از شنیدن موسیقی بازی نوازش داده میشود. تیم سازنده ترکیبی فوقالعاده از داستان، گرافیک و موسیقی را در هم آمیختهاند که نمونه آن را در کمتر عنوانی میتوانیم ببینیم.
سخن آخر:
اگر Gris را تجربه کرده باشید و از آن لذت برده باشید پس حتما و بدون معطلی به سراغ Neva هم بروید بازی Neva برخلاف بازی قبلی تا حدودی درون مایههای اکشن در خود دارد و آن را با بخش ماجراجویی در هم آمیخته است. داستان تیرهای دارد و غم و اندوه و تنهایی را به مخاطب منتقل میکند. با این وجود اثر نهایی عنوانی است که تجربه آن برای همگان واجب است و این توانایی را دارد تا مدتها در ذهن هر مخاطبی باقی بماند.