نقد و بررسی بازی Hell Clock

نقد و بررسی بازی Hell Clock

بازی‌های ویدیویی گاهی به قلمروهایی پا می‌گذارند که فراتر از سرگرمی هستند. آن‌ها تبدیل به آینه‌ای می‌شوند که در آن درد، پشیمانی و جست‌وجوی رستگاری را بازتاب می‌دهیم. بازی Hell Clock از همان ابتدا چنین اثری است؛ روایتی تیره، کند و در عین حال صادقانه از انسانی که در جست‌وجوی رهایی از گذشته‌ از دست رفته خود است. این بازی، با تلفیق طراحی سورئال و روایتی درباره‌ی تروما، به مخاطب یادآوری می‌کند که گاهی جهنم در ذهن ماست، نه در اعماق زمین. با بررسی بازی Hell Clock همراه کریتیک‌لنز باشید.

Hell Clock – به وقت جهنم

این نقد و بررسی بر اساس نسخه‌ مخصوص منتقدین، و پس از 9 ساعت تجربه‌ بازی در پلتفرم PC انجام شده است.

بازی Hell Clock

بازی Hell Clock

در نخستین لحظات بازی، فضایی وهم‌آلود و تاریک به استقبال‌مان می‌آید. ساعت‌ها می‌چرخند، اما زمان انگار از حرکت ایستاده است. این توقف زمان نه فقط در طراحی بصری، بلکه در ریتم بازی هم احساس می‌شود.  بازی Hell Clock با تایمری که جوهره اصلی بازی است، شما را به چالش می‌کشد و این عنصر نه فقط در گیم‌پلی، بلکه در بخش داستانی بازی نیز تاثیر می‌گذارد و به نوعی نشان می‌دهد که شخصیت اصلی بازی در حال از دست دادن زمانی است که این بار دیگر ارزشش را می‌داند، و متوجه اهمیت بالای آن است.

آنچه بازی Hell Clock را از بسیاری از آثار مشابه متمایز می‌کند، صادق ‌بودن آن با احساسات انسانی است. این بازی تلاش نمی‌کند تروما را زیبا جلوه دهد، بلکه تلخی و چرک آن را در قالب صحنه‌ها و گفت‌وگوهای بریده به نمایش می‌گذارد. کاراکتر اصلی، انسانی عادی است که درگیر مرور خاطراتی می‌شود که ترجیح می‌داد هرگز به یاد نیاورد. اما همین بازگشت به گذشته، محور پیشرفت داستان است. بازی به ما یادآوری می‌کند که فرار از درد، فقط آن را عمیق‌تر می‌کند. در لحظاتی، روایت آن‌قدر شخصی می‌شود که مرز میان بازیکن و شخصیت اصلی از بین می‌رود؛ به شکلی که انگار خودت در حال تقلا برای بیدار شدن از یک خواب سنگین و تکراری هستی.

ترکیب این درگیری شخصی با واقعه‌ای هولناک از دل تاریخ برزیل، داستان بازی را عمیق‌تر و جذاب‌تر می‌سازد. داستان بازی Hell Clock مدتی بعد از جنگ کانودوس رخ می‌دهد، جنگی که طی آن جمهوری جدید برزیل به منطقه کانودوس حمله کرد و ساکنین آنجا را از دم تیغ گذراند، و طبق گزارش‌ها هیچ یک از ساکنین این منطقه جان سالم به در نبردند. بازی سعی می‌کند با ترکیب المان‌های دارک فانتزی و تاریخی، در خصوص این واقعه تاریخی آگاهی پخش کند و در عین حال که با گیم‌پلی سریع و اعتیادآورش شما را سرگرم می‌کند، کمی درس تاریخی هم بهتان بدهد که واقعا خالی از لطف نیست.

سریع اما دست و پاچلفتی

Hell Clock

از نظر گیم‌پلی، بازی Hell Clock  یک روگ لایک متمرکز روی آیتم‌ها (و نه مهارت) است که با دوربین آیزومتریک شخصیت اصلی را دنبال می‌کند، و هر چه بیشتر و بیشتر در بازی پیشروی می‌کنید، احساس خواهید کرد که بازی بیشتر از اینکه به عناوینی مانند هیدیز شبیه باشد، احساس آشنای بازی‌هایی مثل دیابلو را از خود ساطع می‌کند.

سیستم زمانی که بازی حول محور آن می‌چرخد، از عناصر جالبی است که چالش بازی را دو چندان می‌کند، اما با این حال هسته اصلی گیم‌پلی که در مبارزات آن نهفته شده، چندان چنگی به دل نمی‌زند و بعد از چند ران، شروع به تکراری شدن می‌کند. بازی البته تمام تلاش خودش را کرده که با مواردی مثل رلیک‌ها تنوع و ترارپذیری هر دور را بالا ببرد، ولی شباهت زیاد آیتم‌ها و مسیرهایی که برای رسیدن به مقصد طی می‌کنید، باعث می‌شوند که بیشتر تلاش‌های بازی به هدر برود و باز هم همان حس تکراری بودن سراغ‌تان بیاید.

باس فایت‌های بازی هم هیچ حرف خاصی برای زدن ندارند و با یک بار مواجهه با آنها، متوجه می‌شوید که هر باس بیشتر از اینکه یک چالش درست و حسابی برای بازیکن باشد، صرفا رفع تکلیفی از جانب سازندگان بوده که گاهی اوقات توجیه داستانی دارند و گاهی اوقات حتی همان را هم ندارند.

در نیمه پر ساعت اما مهارت‌های بازیکن قرار دارند، که از تنوع خیلی زیادی برخوردارند و کاری می‌کنند که بخواهید بیشتر از آیتم‌های دستی و فیزیکی، با همین مهارت‌ها سر و کله بزنید و سعی‌تان را بر تنوع از این طریق بگذارید. بازی از 3 اکت مختلف تشکیل شده که در هر اکت 5 یا 6 مهارت منحصر به‌فرد به دست می‌آورید و هر پیشرفت، به معنی باز شدن قدرت‌های جدیدی است که شخصیت اصلی را قدرتمندتر از پیش می‌سازند.

هنرمدانه

Screenshot 1972

طراحی هنری بازی درخشان است. محیط‌ها حالتی کابوس‌وار دارند؛ دیوارهایی که می‌لرزند، سایه‌هایی که از گوشه‌ی چشم حرکت می‌کنند، و ساعت‌هایی که بی‌وقفه تیک‌تاک می‌کنند. نورپردازی در بازی نقشی اساسی دارد و هر منبع نور، به‌جای روشن‌کردن مسیر، بیشتر بر تضاد میان واقعیت و خیال تاکید می‌کند. همانند بسیاری از بخش‌های بازی که الهام مستقیمی از بازی هیدیز داشته‌اند، طراحی‌ها نیز در بسیاری اوقات یادآور همان بازی هستند که اتفاقا نکته مثبتی است که به خوبی هم پیاده شده.

موسیقی بازی هم با حال  هوای جنوب آمریکا و نواهای محلی برزیلی ترکیب می‌شود که البته به نظر من جای مانور دادن بسیار بیشتری هم داشته، اما حریف بیت‌های سریع و مدرن مخصوص مبارزات سریع نشده است، وگرنه بسیاری از محیط‌های بازی جان می‌دهند برای شنیدن آهنگ گیتار برزیلی و غرق شدن در قصه‌های عامیانه آمریکایی، که با جنگ کانودوس و ارواحی که در ان منطقه زیست می‌کنند، آمیخته شده است.

بازی Hell Clock تجربه بی‌نقصی نیست و ایرادات قابل توجه خودش را دارد، و علاوه بر مواردی که تا الان گفته شدند، یکی دیگر از مشکلات اصلی بازی این است که هویت مخصوص خودش را ندارد. هر بخش از گیم‌پلی یا داستان یادآور یکی از بازی‌های معروف و شناخته شده دیگر است، و وقتی همه اینها کنار هم قرار می‌گیرند، متوجه می‌شویم که سازندگان Hell Clock بیشتر از اینکه قصد توسعه یک بازی منحصر به‌فرد را داشته باشند، انگار بیشتر قصد داشته‌اند که داستان جنگ کانودوس را به گوش جهانیان برسانند.

البته که اگر هدف‌شان از بازی، مورد دوم باشد، جای تحسین دارد، اما اگر هدف‌شان واقعا ساخت یک روگ لایک و نقش آفرینی جذاب و در خور بوده باشد، با توجه به حجم بالای عناوین موفق و خوب مخصوصا در سال 2025، چندان در ماموریت‌شان سربلند نشده‌اند.

ساعت جهنم

Screenshot 2024

در کنار همه اینها اما شخصیت‌پردازی از نقاط قوت بزرگ بازی به شمار می‌رود. راوی داستان نه قهرمان است و نه ضدقهرمان، او انسانی است که اشتباه کرده، فرصتش را از دست داده و هنوز در جست‌وجوی معنای زندگی است. مونولوگ‌های درونی او، یادآور ذهنی آشفته و زخمی‌اند که میان پذیرش و انکار در نوسان است. این بازی با ظرافت نشان می‌دهد که حتی در تاریک‌ترین ذهن‌ها هم جرقه‌هایی از امید وجود دارد، هرچند کوچک و لرزان.

در بخش فنی، بازی عملکرد قابل قبولی دارد، هرچند برخی بافت‌ها و حرکات ممکن است گاهی خشک یا تکراری به نظر برسند. اما از آن‌جا که هدف اصلی بازی، انتقال احساس است، این نقص‌ها در برابر بار معنایی و روانی آن کم‌رنگ می‌شوند. تیم سازنده با منابع محدود، موفق شده‌اند فضایی خلق کنند که نه تنها به‌خوبی حس تروما و گناه را منتقل می‌کند، بلکه به شکل استعاری درباره‌ی خود بازی‌کردن هم صحبت می‌کند.

تجربه‌ای که در آن، هر قدم به جلو هم‌زمان با فرو رفتن عمیق‌تر در ذهن است. البته که اگر بایوم‌ها و محیط‌های مختلفی که کاربر در آنها به مبارزه مشغول می‌شود تنوع بیشتری داشتند، یا برای مثال در هر ران دچار تغییرات جزئی می‌شدند، می‌توانستیم این مورد را هم جزو نقاط مثبت بازی Hell Clock به شمار آوریم.

 

به این نوشته امتیاز بدهید

سخن پایانی

بازی Hell Clock قطعا برای همه نیست، اما بدون شک جامعه هدف مخصوص خودش را دارد. بازی به عنوان یک روگ لایک تجربه بدی ارائه نمی‌دهد و اگر سازندگان زمان بیشتری صرف داستان و منطق پشت بازی می‌کردند، می‌توانست به یک بازی خوب و ماندگار هم تبدیل شود.

نقاط خوب

  • گیم‌پلی روان
  • داستانی که پتانسیل زیادی دارد
  • شخصیت پردازی خوب

نقاط ضعف

  • گیم‌پلی خیلی زود تکراری می‌شود
  • داستانی که از پتانسیلش استفاده نشده
  • تنوع کم دشمنان و محیط‌های قابل بازی
۷
نمره سایت
۷
نمره سایت
۸۲
متاکریتیک
بازی Hell Clock ترکیبی از سبک‌های روگ‌لایک و اکشن نقش‌آفرینی (ARPG) است که شما را به قلب روایتی تاریک، فانتزی و خون‌بار از تاریخ واقعی برزیل می‌برد.
تاریخ انتشار: ۳۱ تیر ۱۴۰۴
پلتفرم: PC
توسعه دهنده: Rogue Snail
ناشر: Mad Mushroom