استودیو Bioware (بایوور) را میتوان از پیشگامان ژانر RPG دانست که با ساخت عناوینی چون Dragon Age, Mass Effect و قبلتر از آن Neverwinter Nights و Baldur’s Gate به شهرت مثالزدنی دست یافت. به گونهای که هر گاه نام و لوگوی استودیو پر آوازه Bioware بر صفحه نقش میبست، میتوانستیم انتظار یک عنوان RPG بسیار غنی که مملو از شخصیتهای جذاب و دوست داشتنی و داستانی چند لایه با حق انتخابهای بینظیر بود را داشته باشیم. اما دست و پنجه نرم کردن این استودیو با مشکلات داخلی و مدیریتی سبب شد تا در طی دهه اخیر، نام بایوور تا حد زیادی مخدوش شود و عرضه دنباله ضعیفی چون Mass Effect Andromeda و شکست مفتضحانه عنوان Anthem، مرگ این استودیو را در ذهن بسیاری از طرفدارانش رقم بزند و دیدن بازگشت شکوهمند آنها به یک آرزوی محال تبدیل شد. اما بایوور پس از سالها توانست از پی مشکلات بیشمار خود برآید و بالاخره ساخت چهارمین قسمت از سری محبوب Dragon Age که پیشتر پسوند Dreadwolf را به دنبال خود به یدک میکشید را به پایان رساند. بایووری که بسیار متفاوتتر از آن چیزی است که همگان به خاطر دارند و این تفاوت در جدیدترین ساخته این استودیو که اکنون Dragon Age The Veilguard نام گرفته است، به خوبی منعکس شده است.
در ادامه با کریتیکلنز همراه باشید.
غمگینِ شاد، سیاه رنگارنگ
این نقد و بررسی بر اساس نسخهی مخصوص منتقدین، و پس از 60 ساعت تجربهی بازی روی پلتفرم PC انجام شده است.
دوران اژدها با طعمی جدید
در حیطه گیمپلی و مبارزات، سری Dragon Age همواره به عنوان یک اثر Classic RPG شناخته شده و در این راستا با قدرت عمل کرده است. المانهای RPG کاملا در خور نام آن ظاهر شده و انتخابهایی که بازیکنان در طول مسیر خود انجام میدهند، دنیای بازی را تحتالشعاع قرار داده و مسیر پیشروی شما را شکل میدهند. به گونهای در یک شرایط مشابه، بسته به انتخاب شما میتوانستید با صحبت از یک مخمصه سخت عبور یا راه خود را با مبارزه باز کنید. این تنوع انتخابها همواره جزء محبوبترین بخشهای عناوین ساخت بایوور و به طور کلی عناوین CRPG بوده و هر چه المانهای نقشآفرینی بیشتر و غنیتر باشند، جذابیت بازی بیشتر میشود.
در طرف دیگر مبارزات به صورت نوبتی صورت میگرفت که میتوانستید با چیدن تاکتیکهای مختلف در صفحه مخصوص، رفتار خاصی برای یاران همراه خود تعیین کنید تا در میدان نبرد ملزم به انجام آنها باشند. همچنین میتوانستید در هر زمان، کنترل هر یک از اعضای گروه خود را در دست بگیرید و حتی کل بازی را با او پشت سر بگذارید.
اما در Veilguard شاید بزرگترین تغییرات ممکن چه در زمینه گیمپلی و چه در حیطه مبارزات هستیم و تمامی موارد به معنای واقعی کلمه زیر و رو شدهاند.
مبارزات هم اکنون به صورت کاملا اکشن که عمدتا نظیر آن را در دیگر عناوین اکشن دیدهایم، دنبال میشود و حالت نوبتی کنار گذاشته است. شخصیت اصلی یعنی Rook از بین 3 کلاس ابتدایی و همیشگی یعنی Warrior, Mage یا Rogue انتخاب شده و در ادامه میتوانید از طریق Skill Tree، به سه زیر کلاس دیگه دست پیدا کنید. همانطور که میتوانید از بازیهای اکشن انتظار داشته باشید، ضربات به دو دسته سبک و سنگین تقسیم شده و میتوانید آنها را با هم ترکیب کنید. داج کردنهای سریع و دفاع و پری کردن ضربات نیز بازی را به هر چه بیشتر اکشنتر شدن آن سوق دادهاند. در کنار آن، اسکیلهای زیاد و پر تعدادی در اختیار دارید که با شارژ شدن، میتوانید از آنها استفاده کنید. Skill Tree بازی بزرگ و متنوع است و موارد کاربردی بیشماری را میتوانید بسته به نوع بازی کردن خود انتخاب و استفاده کنید. یکی از موارد بسیار خوب گنجانده شده در بازی این است که در هر زمان که خواستید، میتوانید پوینتهایی را که صرف باز کردن یک اسکیل کردهاید، پس بگیرید و به شاخه دیگری پریده و سبک مبارزه کاملا متفاوتی نسبت به آنچه که تا کنون داشتهاید را اتخاذ کنید. این مورد سبب شده تا در حیطه مبارزات با تنوع بسیار خوب و مثال زدنیای روبرو باشیم.
میتوان گفت در زمینه مبارزات و اسکیلهای گوناگون، شباهت بازی به عنوان God of War 2018 غیرقابل انکار است و اگر بگوییم این شباهت آنچنان زیاد است که شما را متعجب خواهد کرد، اغراق نکردهایم. مبارزات بسیار سریعتر شده و در همین راستا باید سریع عمل کنید و ترکیبات مختلف اسکیلها را بشناسید. ترکیب ضربات و اسکیلهای گوناگون، حالت لاک کردن بر روی دشمنان و حتی نشانههای خطر که با رنگ زرد و قرمز به نمایش در میآیند، تمام و کمال از عنوان GoW منتقل شدهاند و گویی سازندگان، آن عنوان را به عنوان الگوی خود قرار دادهاند. اگرچه این نشانهها در بسیاری از مواقع به دلیل شلوغ شدن صفحه و المانهای رنگارنگ مختلف و کمرنگ بودن خود این نشانهها، به خوبی دیده نمیشوند و بسیار پیش میآید که این نشانهها را به کل نبینید و به راحتی در مبارزات آسیب ببینید.
همانطور که بالاتر ذکر شد، سوییچ شدن مبارزات و گیمپلی بازی از حالت کلاسیک نوبتی به اکشن یکی از بزرگترین تغییرات ممکن بوده است که ممکن است به مزاق بسیار از طرفداران قدیمی این سری و همینطور طرفداران عناوین CRPG خوش نیاید اما این تمام تغییرات اعمال شده نیست.
دیگر خبری از گروه 4 نفره نیست و اکنون به 3 نفره تقلیل یافته و مشابه سری Mass Effect شده است. در ابتدای هر کوئست، از بین افرادی که به استخدام خود در آوردهاید، انتخاب میکنید تا در طول مسیر شما را یاری کنند. همچنین در طول مسیر و در مکانهایی خاص، میتوانید دست به تغییر فرمول گروه خود بزنید و بنابراین محدودیتهایی که در نسخههای قبلی بود، در اینجا حذف شدهاند. بر خلاف سه عنوان قبلی، دیگر قادر به کنترل هیچ یک از اعضای گروه خود نیستید و تنها Rook را میتوانید کنترل کنید. بخش تاکتیکها و همچنین قابلیت متوقف کردن مبارزات برای چیدن تاکتیکهای گوناگون دیگر به آن حالت قدیم وجود ندارد و موارد دیگری جایگزین آنها شدهاند. هر یک از افراد گروه 3 اسکیل متفاوت در اختیار دارد که بعضا این اسکیلها را میتوان با هم ترکیب و بر روی هدف پیش رو اعمال کرد. میتوانید اسکیلها را با استفاده از شورتکاتهای مورد نظر اجرا کرد یا با نگه داشتن دکمه به خصوص، بازی متوقف شده و هدف مورد نظر را انتخاب و اسکیلها را اعمال کنید.
یاران همراه بیش از آنکه شخصیتی همراه و جذاب باشند که در طول مسیر با آنها خو بگیرید و در طول داستان نقش خاصی را دنبال کنند، عمدتا نقش اسکیلهای اضافه را ایفا میکنند و حقیقتا چیزی بیشتر از آن ارائه نمیدهند. در طول بازی عمدتا حضور آنها را احساس نمیکنید و چیزی بیشتر از یک ابزار اضافه در زرادخانه Rook نیستند. حتی بعضا نقش آنها صرفا به استفاده از قابلیت به خصوص تک تک آنها برای گذر از یک مانع خاص تقلیل مییابد. به همین دلیل خاص بودن این شخصیتها به هیچ عنوان همانند عناوین قبلی و سری Mass Effect نیست که عمیقا حضور آنها را به عنوان همراهی خود حس میکردید و در شرایط مختلف از آنها بهرهمند میشدید.
دشمنان بازی از دشمنان کوچک همانند Darkspawnها، انسانها، هیولاها و دیگر موجودات ریز و درشت تا باسهای با ابهت و اژدهایان که همواره جزئی از DNA سری Dragon Age بودهاند تشکیل شدهاند که معمولا در دستههای پر تعداد در مقابل شما ظاهر میشوند و بیشتر وقت شما را در بازی به خود اختصاص میدهند. متاسفانه تنوع دشمنان بازی اصلا و ابدا خوب نیست و حتی در این زمینه نیز مشابه عنوان GoW 2018 بود و تنها 5-6 نوع دشمن تا پایان بازی مقابل شما قرار میگیرند که باعث میشود مبارزات کمابیش حالت خسته کننده پیدا کرده و پس از چند ساعت، چیز جدیدی برای ارائه نداشته باشد و صرفا تکرار مکررات باشند. این موضوع سبب شده تا علیرغم جذابیت مکانیزمهای بازی و تنوع بسیار خوب اسکیلها، از پتانسیل آن به خوبی استفاده نشود و به نوعی هدر رود.
اگرچه این تغییر اساسی عوض شدن سبک بازی از حالت کلاسیک به اکشن محور به خودی خود به شکل بسیار خوبی پیاده سازی شده است و مبارزات جذاب و پر تنش از آب درآمدهاند اما تنوع بسیار پایین دشمنان و نقش ابزاری یاران همراه سبب شده تا این تغییرات آنچنان که باید و شاید، به مزاق همگان خوش به نظر نرسد. اما اینکه این تغییرات اساسی را در آغوش بگیرید یا طرد کنید، کاملا بسته به مذاق مخاطب است.
شکافنده پردهها
در بازی Dragon Age: The Veilguard، داستان را تقریبا پس از ده سال از اتفاقات Inquisition دنبال میکنیم. جایی که Varric با استخدام فردی به نام Rook که همان بازیکن اصلی است، در حال تعقیب Solas است. سولاس که در انتهای Inquisition فهمیدیم کسی جز یکی از خدایان باستانی الفها و همان Dreadwolf نیست و قصد دارد با نابود کردن Veil که مرز بین دنیای عادی و شیاطین را تعیین کرده و خود آن را به وجود آورده است، باعث یکتا شدن دنیا شده و اشتباهات گذشته خود را برطرف کند. با رسیدن وَریک و یارانش به سولاس، صحبتها برای مانع کردن او از نابودی Veil بیثمر واقع شده و در نتیجه تنها گزینه، توسل به زور است. اگرچه این امر با موفقیت انجام میشود، اما با بر هم زدن مراسم جادویی که سولاس در حال انجام آن است، ناخواسته چیز یا چیزهایی از آن سوی Veil به دنیای واقعی راه پیدا میکنند که کسانی جز 2 تن دیگر از خدایان باستانی الفها که سولاس در قدیم آنها را در آن سوی Veil به دام انداخته بود، نیستند. خدایانی که اکنون از زندان کهن خود آزاد شدهاند تا دنیا را با قدرتهای مخوف خود تغییر داده و هر آنچه را که در سر راه خود قرار میگیرند را نابود کنند.
در این نقطه شاهد فصل مشترک تمام بازیهای بایوور هستیم. حال این وظیفه خطیر بر عهده Rook است که با جمع کردن متحدانی نامأنوس از هر قشر و نژاد، به جنگ خدایان باستانی رفته تا از در هم پاشیده شدن دنیا جلوگیری کند.
داستان در همین ابتدای کار جذاب شروع میشود و نوید اتفاقاتی به مراتب جذابتر و مخوفتر میدهد. اما درست پس از اتمام پیش درآمد، بازی وارد نوعی خمودگی شده و روندی کند و خسته کننده به خود میگیرد. گویی به یک باره، نابودی دنیا آنچنان که باید و شاید مطرح نیست و به جرأت میتوان گفت تا حد بسیار زیادی، نشانهای از دنیایی که در آستانه نابودی است و خطراتی بسیار بزرگ آن را تهدید میکند نمیبینید. در واقع اگر تهدید موجود در بازی را با حمله Reaperها و وضعیت سیارات در عنوان Mass Effect 3 مقایسه کنیم، حالتی خندهدار و طنزآلود در آن میبینید.
شخصیتهای بازی بسیار سطحی کار شدهاند و خبری از دیالوگهای پر بار و مکالمات رد و بدل شده بین اعضای گروه نیست. حتی مکالمات بین شخصیتهای همراه در طول گشت و گذار هیچ جذابیتی نداشته و بدون اغراق در مواردی گویا شاهد بحث بین دو کودک هستیم نه دو آدم بالغ و جنگجو. پختگی اعضای گروه و طیف متفاوت شخصیت پردازی آنها که همیشه جزء نقاط پر قدرت بازیهای بایوور بوده است، تا حد بسیار زیادی محو شده و به ندرت میتوانید شخصیتی را پیدا کنید که در خاطرتان ثبت شود. حتی شخصیت اصلی بازی یعنی Rook نیز شخصیتی تکراری و کلیشهای است که همانند یارانش، صرفا به عنوان ابزاری برای پیشروی بازی در نظر گرفته شده است و بر خلاف سه عنوان قبلی، نقش مهمی در داستان ایفا نمیکند. در طرف دیگر، رفتار شخصیتهای بازی هیچ نشانهای از تهدیدات موجود و اینکه دنیا در آستانه فروپاشی هست بروز نمیدهد و همه خوشحال و خندان به زندگی روزمره خود مشغول هستند. این موضوع که گویی برگرفته از فیلمهای مارول است، باعث شده که یاران خود را به چشم ابرقهرمانهایی ببینید که گویی مبارزه با خدایان و شکست دادن آنها، کار روزانه و روتین آنها است و اصلا و ابدا آنها را نگران نمیکند.
سه حالت ملایم و منطقی، طعنه و شوخی و جدی و محکم همچنان شالوده دیالوگهای بازی را تشکیل دادهاند اما با بدترین نحوه اجرای آنها روبرو هستیم. اینکه هر گزینه بیانگر چه حالتی است کاملا دروغین بوده و شخصیت شما تحت هیچ شرایطی آنچه را که انتخاب میکنید، به زبان نمیآورد. یعنی آنچه که در دیالوگ انتخاب میکنید و آنچه که Rook میگوید، دو چیز کاملا متفاوت هستند و به همین دلیل دیالوگها و مکالمات حالت مسخره کنندهای پیدا کردهاند. عمدتا نمیتوانید لحن تند و حتی شوخی داشته باشید و شخصیت Rook حتی در بدترین شرایط، باز هم نشانهای از تند و خشم به نمایش نمیگذارد و همواره حالتی ملایم و آرام و منطقی دارد. بنابراین بر خلاف سه عنوان گذشته که باید به نوعی مراقب زبان خود میبودید تا شرایط بر علیه شما تغییر جهت ندهند، در Veilguard با خیال راحت هر آنچه که انتخاب میکنید، خروجی یکسانی دارد و تاثیری نمیگذارد.
تنها در بخشهای پایانی بازی و پس از گذشت چیزی حدود بالغ بر 40-50 ساعت است که بازی از حالت خلسهای که از همان ابتدا به آن دچار شده است، بیرون آمده و حالت جدی و جذابی به خود میگیرد؛ گویی که سازندگان تازه متوجه شدهاند که باید دوباره به داستان و روند آن اهمیت دهند.
نهایت فانتزی
دنیای DA همراه دنیای تاریک و سیاهی بوده که با موضوعاتی چون Blight مورد تهدید قرار گرفته و این تهدیدات در رنگ و روی بازی و ظاهر آن نمود پیدا کرده بود. به خصوص در عنوان Origins که دنیایی در حال شکست و نابودی که ارتش هیولاها آن را در هم شکسته است و قبایل و نژادهای مختلف به دلیل اختلافات مختلف از هم گسیخته شدهاند، به خوبی قابل مشاهده بود. این موضوع در شمارههای آتی کمرنگ و کمرنگتر شد و در Veilguard به اوج خود رسیده است.
در Veilguard با متنوعترین اقلیمها و رنگارنگترین محیطها روبرو هستیم و همانند دیگر بخشهای بازی، هیچ اثری از دنیایی در آستانه نابودی به چشم نمیخورد. البته اشتباه نکنید، چرا که بازی به خودی خود به شدت زیبا است و این را مدیون طیفهای رنگی شاد و نورپردازی و طراحیهای به شدت اغراق شده هستیم. هر گوشه که نگاه بیندازید، با منظره فوقالعادهای روبرو میشوید که تا چشم کار میکند، گسترده شده است. این طراحی محیطی زیبا که به خصوص در اوایل بازی به خوبی عرض اندام میکند، به شدت یادآور ریوندل در ارباب حلقهها است. در همین راستا، موسیقی بازی نیز حالت عجیب و غریبی دارد و باز هم تضاد آن با دنیای بازی به خوبی قابل مشاهده است. البته شایان ذکر است که موسیقی بازی جذاب و گوشنواز است و به هیچ عنوان در این زمینه ضعیف اثر نمیکند. اما واقعیت آن است که این موسیقی کاملا متفاوت از بازی به نظر میرسد و حتی در مواردی، حس و حال عناوین علمی تخیلی را تداعی میکند.
اگر بخواهیم نزدیکترین مثال را در زمینه بصری بازی ارائه کنیم، دو عنوان Fable و Hogwarts Legacy بهترین مثالهای ممکن برای درک حس و حال دنیای Veilguard هستند و افرادی که این دو عنوان را تجربه کردهاند، از این شباهت بیاندازه متعجب خواهند شد. تنوع محیطی و رنگآمیزی بازی با اینکه به خودی خود بسیار خوب و حتی عالی اجرا شدهاند اما در طرف دیگر ضربه بسیار سنگینی به لحن و اتمسفر بازی که پیشتر توسط شخصیتها و رفتارهای آنها و دیالوگهای سطحی عمیقا آسیب دیده بود، زده است. گویی که این رنگ آمیزی شاد و مفرح بازی آخرین میخ به تابوتی است که جدی و دارک بودن دنیای بازی در آن آرمیده است.
محیطها بر خلاف نسخه Inquisition، به سمت دو نسخه ابتدایی متمایل بوده و دیگر خبری از محیطهای Open World که با کوئستهای بیخود و بیجهت انباشته شده بود، نیست. محیطها حالت خطی و بعضا چند لایهای داشته که بار دیگر به شدت یادآور عنوان GoW 2018 هستند. این موضوع سبب شده تا گشت و گذار از اهمیت خاصی برخوردار باشد و افرادی که گوشه و کنار را به خوبی جست و جو کنند، پاداش خوبی خواهند گرفت. کوئستها نیز کم تعداد بوده و سعی شده محتوای آنها بهتر و عمیقتر باشند. هر چند که باز هم کوئستهایی هستند که در آنها مطلقا هیچ کاری انجام نمیدهید و در بحبوحه دنیایی جنگزده و رو به نابودی، از نوشیدن قهوه لذت میبرید!
با تمامی این اوصاف، تیم فنی بایوور نهایت تلاش خود را به کار برده است تا با یکی از بهترین پورتهای ممکن روبرو باشیم. به گونهای که بازی در بالاترین تنظیمات ممکن، بهترین و بالاترین نرخ فریم را ارائه میکند و در این راستا ذرهای دچار افت و خیز نمیشود. این تعهد تیم به ارائه نسخهای بدون مشکل سبب شده تا با تجربهای به شدت نرم و روان روبرو باشیم که گشت و گذار در دنیای بازی را بیش از پیش لذت بخشتر میکند.
در صنعت بازی بسیار پیش آمده است که بسیاری از سری عناوین بزرگ، در برخی از شمارههای خود دست به تغییرات بیشماری بزنند و از حالت کلاسیک خود فاصله بگیرند اما همچنان DNA اصلی خود را که با آن شناخته میشدند را حفظ کرده باشند. اما بازی Dragon Age: The Veilguard را شاید بتوان به عنوان اولین موردی دانست که حجم تغییرات انجام شده در آن، آنچنان گسترده و پر تعداد است که ذرهای شباهت به عناوین پیشین خود نداشته و صرفا نام سری Dragon Age را به دنبال میکشد. انتظار میرفت که این تغییرات پس از بسته شدن یک Arc داستانی که 10 سال انتظار را به دنبال خود داشته است اعمال شود اما به نظر میرسد همانطور که بایوور آن بایوور قدیم نیست، باید انتظارات خود را بازنگری کرد.