جوان 25 سالهای را تصور کنید که نه کار دارد، نه درس میخواند، نه ارتباط اجتماعی دارد و چندین سال از آخرین باری که دنیای بیرون را دیده، میگذرد. یکی از معضلات کشور ژاپن در چند دهه اخیر، ازدیاد چنین افرادی در جامعه بوده است، در حدی که برایشان یک اسم مخصوص هم انتخاب کردهاند: هیکیکوموری (Hikikomori). هیکیکوموریها تمام ارتباطات خود با جهان بیرون را قطع میکنند و اصطلاحا مثل یک انگل، فقط با استفاده از ثروت والدین خود به زندگی ادامه میدهند. بسیاری، این افراد را بار اضافه برای جامعه تلقی میکنند و معمولا دیدگاه بدی نسبت به آنها دارند، و بازی BrokenLore DON’T WATCH نیز دقیقا به همین موضوع میپردازد. BrokenLore DON’T WATCH یک بازی مستقل ترسناک با نمای اولشخص و با گرافیک هایپررئالستیک است که هر از گاهی باعث میشود با خود فکر کنید که چطور یک بازی مستقل از چنین کیفیت بصری بالایی برخوردار است. این عنوان که دومین شماره از مجموعه بازی BrokenLore محسوب میشود، دوباره به سراغ یک مفهوم روانشناختی دیگر رفته که جوامع شرقی مخصوصا ژاپنیها را درگیر خود ساخته است. در ادامه این مطلب با نقد و بررسی بازی BrokenLore DON’T WATCH همراه کریتیک لنز باشید.
چشمها را باید کشت
این نقد و بررسی بر اساس نسخه مخصوص منتقدین، و پس از 3.5 ساعت تجربه بازی در پلتفرم PC انجام شده است.
نگاه نکن!
همانطور که بالاتر نیز اشاره شد، بازی BrokenLore DON’T WATCH یک اثر مستقل در ژانر ترس روانشناختی است، و بدون شک به این ماموریت خود پایبند میماند و به خوبی میفهمد که مخاطبش را چگونه بترساند. قصه بازی BrokenLore DON’T WATCH از این قرار است که شما در نقش شینجی (Shinji) بیست و چند ساله قرار دارید، که با دوری از هر نوع تعامل اجتماعی، در یک خانه اجارهای کوچک زندگی میکند و هنوز هم با پول پدر و مادرش به امرار معاشق مشغول است. شینجی که مثل هر شب مشغول بازی و انیمه دیدن است، با پیامی از دوست خود مواجه میشود که ادعا کرده یکی دیگر از دوستانشان در وضعیت ترسناکی قرار گرفته و کمی بعد مشخص میشود که دوست سوم به طرز فجیعی به قتل رسیده است. تنها اخطاری که شینجی دریافت میکند این است: «به چشمها نگاه نکن!»
بازی از همان ابتدا آغاز قدرتمند و ترسناکی دارد و نشان میدهد که با کسی سر شوخی ندارد و میخواهد تا حد امکان شما را وحشتزده کند. فضاسازی در چند دقیقه ابتدایی از بهترینها در نوع خود است و بدون شک شما را به یاد P.T. میاندازد. یک اتاق کوچک و خفه، وسایلی که به شکل نامرتبی در خانه چیده شدهاند، هوای تاریک، بالکنی که درهای شیشهای دارد و دری که مدام کوبیده میشود، همه و همه در چند دقیقه ابتدایی میزان ترس را در مخاطب خود به اوج خود میرساند. با اینکه بازی ضرباهنگ جذاب و وحشتناکش را حفظ میکند، اما آنقدر در مقدمه چینی خوب عمل کرده که به مرور شاهد کمتر شدن اثر ترس بازی روی مخاطب میشویم، چون دیگر «چیز» جدیدی برای ترسیدن وجود ندارد.
کاش دیوانه از قفس میپرید
شینجی یک هیکیکوموری است و ما به عنوان بازیکن در همان لحظات نخستین بازی آشنا میشویم. او نه در را به روی کسی باز میکند، و نه کار و زندگی خاصی دارد. مادرش طی یک تماس تلفنی به او میگوید چرا مثل برادرش موفق نیست، و اینکه دیگر قصد حمایت مالی از شینجی را ندارند، و او باید برای خودش کار پیدا کند. شینجی بعد از این مکالمه عصبانی میشود و گوشی موبایل را قطع میکند. بازی با کنار هم گذاشتن این موارد، ترسهای درونی شینجی را در قالب یک هیولای ترسناک نشان میدهد و به دنبال این است که ثابت کند هر نوع نشخوار فکری، میتواند خود سررشته یک ترومای بزرگ برای فرد باشد، آن هم نه یک فرد عادی، بلکه شخصی که از تعاملات اجتماعی دست کشیده و قادر به برقرای ارتباط با انسانهای دیگر نیست.
بازی با اینکه سختیها و زشتیهای زندگی هیکیکوموری را نشان میدهد، اما در عین حال نوعی همذات پنداری عجیب نیز با این قشر انجام میدهد که شاید تم اصلی بازی محسوب شود. قشری که مدام مورد حملات مختلف از سوی دیگر بخشهای جامعه قرار گرفتهاند و هیچوقت کسی به خودش زحمت نداده که دنیا را از دید آنها ببیند. انتظاراتی که جامعه و خانواده از آنها دارد، همانند هیولایی به تعقیبشان میآید و تنها کاری که از دستشان بر میآید، فرار یا بستن چشمانشان است، همان کاری که در بازیBrokenLore DON’T WATCH انجام میدهید.
پیکسلهای سینمایی
بازی به دلیل هویت مستقل و کوچکش، تلاش چندانی برای طراحی مکانیکهای پیچیدهی گیمپلی نکرده است. به طور کلی شما در بازی بیش از چهار عمل ثابت انجام نمیدهید که دو مورد از آنها هم راه رفتن و دویدن هستند. در طرف دیگر بازیکن میتواند با چاقو به چشمهایی که در کل خانه ظاهر شدهاند حمله کند و آنها را کور کند، چشمهایی که انگار همان نگاههای منتظر جامعه هستند که شینجی را زیر نظر دارند و از او میخواهند که از اتاقش بیرون بیاید. یکی دیگر از مکانیکهای بازی هم پوشاندن چهره است. وقتی هیولای بازی در راهرو ظاهر میشود، شما چارهای جز پوشاندن صورتتان با دست نخواهید داشت، چون رمز زنده ماندن در نگاه نکردن است، دقیقا مثل زندگی واقعی یک هیکیکوموری که مدام در حال فرار از مشکلات و پاک کردن صورت مسئله است.
گرافیک و نورپردازی باکیفیت بازی باعث شده است تاهمه چیز واقعیتر ظاهر شود و همین امر بازی را ترسناکتر کرده است. نکته جالب اما مواقعی است که به ناگهان استایل گرافیکی بازی تغییر میکند و با یک عنوان پیکسلی رو به رو میشویم و شما را یاد عناوین بسیار قدیمی خواهد انداخت، عناوینی که هم گرافیک خیلی سادهای داشتند، و هم صداگذاریها با کیفیت بد انجام میگرفتند. BrokenLore DON’T WATCH نیز از همین روش استفاده میکند و بعد از تقریبا یک ساعت بازی با گرافیک هایپررئالستیک، به ناگهان شما را از حس امنیت و آشناییتان دور میکند و دنیای پیکسلی رو به روتان قرار میدهد، روشی بسیار تاثیرگذار برای بیشتر ترساندن و غافلگیر کردن گیمر است که به خوبی هم جواب میدهد.
صداهایی از جهنم BrokenLore DON’T WATCH
بازی علاوه بر جلوههای بصری، در جلوههای صوتی نیز عملکرد خوبی دارد و به خوبی محیط و جهانپردازی BrokenLore DON’T WATCH را درک میکند. صدای خش خش تلویزیون، حرفهای گوینده رادیو که از زندگی فلاکت بار هیکیکوموریها میگوید، و بسیاری موارد دیگر مثل افکتهای صوتی، از جمله مواردی هستند که باعث میشوند BrokenLore DON’T WATCH از نظر صوتی نیز تجربه ترسناکی باشد. صداپیشگیها نیز با اینکه وضعیت خوبی دارند، اما متاسفانه شخصیت اصلی یعنی شینجی از صداپیشه چندان خوبی بهره نمیبرد و گاهی حتی باعث میشود که هماهنگی بین بازی و ترس از بین برود.