“آخرالزمان” همواره موضوعی جذاب برای فیلمها و بازیها بوده است و تعداد ساختههایی که این تِم را دنبال میکنند به قدری زیاد هستند که سر به فلک میگذارند. طمع انسانها، بیماریهای واگیردار، جنگ و قحطی و حتی ناشناختههایی خارج از درک و فهم انسانها معمولا جزء مواردی هستند که باعث شروع آخرالزمان شده و در نتیجه آن، نابودی کامل یا بخش بزرگی از انسانها و حیات را بر روی کره زمین رقم میزند و پس از آن، حیات به گونهای سخت و طاقت فرسا رقم میخورد.
از این رو بهانهای برای نوشتن در مورد سری بازیهایی که موضوع آخرالزمان را در خود جای دادهاند پیدا کردیم.
با ما در کریتیکلنز همراه شوید.
METRO
فرنچایز Metro از جمله آثاری است که در ژانر بازیهای آخرالزمانی جایگاه ویژهای دارد. این بازیها از رمانهای «دیمیتری گلوخوفسکی» الهامگرفته اند. مترو توانسته تصویری تاریک، خشن و در عین حال جذاب از دنیای پس از نابودی انسانها را به تصویر بکشد. داستان Metro در جهانی روایت میشود که جنگ هستهای تمدن بشری را به زانو درآورده و بازماندگان در تونلهای مترو مسکو پناه گرفتهاند. در حالی که سطح زمین به سرزمینی متروکه، آلوده و پر از تهدیدات مرگبار تبدیل شده، این دالانهای تاریک تنها شانس انسانها برای بقا محسوب میشوند.
نخستین نسخه این سری، Metro 2033، توانست توجه بسیاری را به خود جلب کند. ترکیب گیمپلی نیمهجهانباز با عناصر وحشت و بقا باعث شد تجربهای منحصر به فرد برای بازیکنان رقم بخورد. کمبود منابع، تاریکی محض و موجودات جهشیافتهای که در هر گوشهای کمین کردهاند، این بازی را به اثری پر تنش و دلهرهآور تبدیل کرد. پس از موفقیت این نسخه، دنبالهای تحت عنوان Metro: Last Light عرضه شد که مکانیکهای گیمپلی را بهبود بخشید و داستانی غنیتر را به بازیکنان ارائه داد.
با این وجود نقطهی اوج فرنچایز مترو نسخه «Metro Exodus» به حساب میآید. برخلاف دو نسخهی قبلی که بیشتر در تونلهای تنگ و بسته جریان داشتند، این اثر بازیکنان را به خارج از مترو و به سفری در سراسر روسیه میبرد. در این نسخه، برای اولین بار شاهد جهانباز بودن مراحل و تغییرات آبوهوایی داینامیک بودیم که حس زنده بودن محیط را دوچندان میکرد. گیمپلی همچنان بر مدیریت منابع، تصمیمگیریهای دشوار و مخفیکاری تأکید داشت؛ اما آزادی عمل بیشتری به بازیکنان داده شد. داستان عمیق و روایت احساسیExodus آن را به یکی از بهیادماندنیترین بازیهای آخرالزمانی تبدیل کرد.
یکی از ویژگیهای بارز فرنچایز Metro، فضاسازی بینظیر آن است. بازی از همان لحظات آغازین، احساس وحشت و ناامیدی را به بازیکن القا میکند. تونلهای تاریک، نورپردازی فوقالعاده و صداگذاری دقیق، همگی دست به دست هم دادهاند تا یکی از بهترین تجربههای آخرالزمانی را ارائه دهند. علاوه بر این، طراحی موجودات جهشیافته و دشمنان انسانی بازی، تنوع و چالشهای متعددی را به گیمپلی اضافه کرده است.
با توجه به موفقیت چشمگیر Metro Exodus، بسیاری از طرفداران منتظر نسخهی جدیدی از این سری هستند. گزارشها و شایعات حاکی از آن است که استودیوی «4A Games» مشغول توسعه عنوان جدیدی در دنیای Metro است که احتمالاً از قدرت سختافزارهای نسل جدید بهره خواهد برد. با توجه به پیشرفت فناوری و امکانات تازه، میتوان انتظار داشت که نسخهی جدید سری Metro نه تنها دنیای وسیعتر و پویاتری را ارائه دهد، بلکه تجربهای حتی واقعگرایانهتر و چالشبرانگیزتر را در اختیار بازیکنان بگذارد.
اگر طرفدار بازیهای آخرالزمانی هستید، سری Metro یکی از بهترین گزینههایی است که میتوانید تجربه کنید؛ مجموعهای که با داستانسرایی قدرتمند، گیمپلی درگیرکننده و فضاسازی بینظیر، همچنان در میان برترینهای این سبک قرار دارد.
The Last of Us
اگر زامبیها را از محوریت موضوعات آخرالزمانی حذف کنیم، باید نصف داستانهایی که در طول چند دهه گذشته بر پایه شرح اوضاع انسانها برای دوران پس آخرالزمانی نوشته و تعریف شده است را دور بریزیم. زامبیها نفوذ غیرقابل انکاری در سینما، کتابها، بازیها و حتی ادبیات داشتهاند که تاثیر آنها به واضح روی همه چیز مشهود است. در چهارچوب بازیهای ویدئویی عناوین زیادی بودند که حت تاثیر محوریت زامبیها قرار گرفته و منتشر شدهاند که تعداد قابل توجهی از آنها در رده بهترینهای آثار تاریخ بازیهای ویدئویی قرار میگیرند. آثاری که جریانساز بودند و با ارائه یک تم آخرالزمانی به خوبی توانستهاند تمدن از بین رفته انسانها را در قبل و بعد از حضور زامبیها به نمایش بگذارند. در این بین بازی The Last Of Us را میتوانیم به عنوان یکی از بهترین نمونههای آثار آخرالزمانی نام ببریم.
TLoU از جمله آن بازیهایی است که نه تنها جریان ساز بوده است بلکه توانسته است یک دنیای پس آخرالزمانی را به بهترین شکل ممکن به تصویر بکشد. یکی از مهمترین ویژگیهای بازی TLOU در ارائه تم آخرالزمانی این است که به ما نشان میدهد در یک جهان پس آخرالزمانی زامبیها تنها مشکل و معضل پیش روی انسانهای باقیمانده نیستند و این انسانها هستند که خود مشکلی بر دنیای به وجود آمده هستند. البته که از نظر تعریف نمیتوان موجودات حاضر در TLOU را به شکل کلاسیک زامبی نامگذاری کرد اما در ذات قضیه نتیجه همان است که ما از یک تم آخرالزمانی انتظار داریم.
یکی از مشخصههای TLoU نمایشی از گیمپلی است که حتی در آن هم تاثیر دنیای آخرالزمانی دیده میشود. همانطور که میدانید TLoU یک اثر سوم شخص اکشن ماجراجویی است که نبردهای تن به تن در آن به یک واکنش مهم تبدیل شده است. انتظار نداریم در جهانی که به انتهای خود رسیده است امکانات بهخوصص سلاحهای گرم به وفور یافت شود لذا بخش عمدهای از نبردها در گیمپلی روی دوش نبردهای تن به تن است. استفاده از تجهیزات مختلف، ترکیب آنها با همدیگر و به سامان رساندن سلاح سرد در شکل های مختلف از جمله اثراتی است که اتمسفر آخرالزمانی روی گیملی بازی داشته است.
دنیایی که TLoU به ما تعریف میکند به وضوح این را نشان میدهد که انسانها برای این که یک جهان پس آخرالزمانی بسازند نیازی به یک اتفاق بزرگ به مانند پخش شدن یک ویروس یا تبدیل شدن اکثریت انسانها به زامبی و اتفاقات دیگر ندارند. انسانها در ذات خود مخلوقاتی هستند که اگر فرصتی برایشان پیش بیاید همه چیز را برای منفعت و سود خود به نابودی خواهند کشاند TLoU .به ما نشان میدهد که در یک دنیای پس آخرالزمانی یک انسان هیچ رحم و مروتی به هم نوع خود نخواهد داشت و چه بسا این حس درونی حتی قبل از هر واقعهای نیز درون انسانها وجود دارد و این قانون و نظم است که به مانند بندی، ذات وحشی انسانها را در اسارت نگه داشته و از یک آخرالزمان انسانی جلوگیری کرده است. شاید روزی یک زامبی که هیچ تفکر و ادراکی از محیط ندارد به درجهای برسد که بر انسانی رحم کند اما انسان به انسان هیچگاه رحم نخواهد کرد و تمام این اتفاقات در بازی The Last of Us به بهترین شکل ممکن به تصویر کشیده شده است.
S.T.A.L.K.E.R
تنها یک قدم تا نابودی کل زمین باقیمانده بود. الان که دارم این مقاله را مینویسم یا شمایی که دارید این مقاله را میخوانید به خوبی میدانیم که فاجعهای که در سال 1986 در منطقه چرنوبیل رخ داد، اگر به طور کامل و در حد توان تمامی راکتورها به سر حد انفجار میرسید الان به واقع داشتیم در یک دنیای پس آخرالزمانی زندگی میکردیم. میزان خطری که در فاجعه چرنوبیل از بیخ گوشمان رد شده است به حدی است که تا الان نصف کرهزمین را به خودش درگیر کرده بود. این فاجعه دست مایه و منبع الهام بسیاری داستانها در سینما، ادبیات و حتی بازیهای ویدئویی شده است که مهمترین و البته تاثیرگذارتین آن سری بازیهای S.T.A.L.K.E.R است.
استاکر یک شوتر اول شخص اکشن است که درون مایههای نقشآفرینی هم دارد. تصور یک دنیای نابود شده توسط راکتورهای هستهای به گونهای است که هر سلاحی در نوع خود میتواند کارساز باشد و در این بین سلاحهای دستساز بیشترین کاربرد را خواهد داشت. جمع کردن آیتمهای مختلف برای تهیه سلاح و البته حفظ سلامتی، ترکیب و ساخت وساز مواد اولیه با یکدیگر از جمله مواردی است که گیمپلی را در استاکر به یک چالش هستهای نیز تبدیل کرده است. بخشهایی از بازی وجود دارد که حتی گلولهها هم به شکل کاملا دستی یا محلهای ساخته میشوند و مجموع این اتفاقات به خوبی به ما نشان میدهد که برای بقا در یک جهان پسا هستهای، حتی گیمپلی هم به یک فاکتور با اهمیت تبدیل میشود.
در استاکر ما در دنیایی زندگی میکنیم که به خوبی جهانِ پس از انفجاز هستهای در چرنوبیل را به ما نشان میدهد. دنیایی که تحت تاثیر آن انفجار قرار گرفته و کل جهان تحت تاثیر تشعشعات هستهای به یک فضای پس آخرالزمانی تبدیل شده است. فرق بین دنیای آخرالزمانی در استاکر با دیگر بازیها در این است که دست سازندگان باز است تا تشعشعات هستهای را بهانهای برای خلق موجودات و دشمنان مختلف کرده و به بازی تنوع ببخشند. این در حالی است که به خاطر آلودگی گستردهای که در تمام سطح زمین رخ داده است ما برای بقا مجبور هستیم از ماسکهای ویژهای استفاده کنیم که دیگر انسانهای باقیمانده را آلوده نکند. تصویری که استاکر از یک دنیای پس آخرالزمانی به ما نشان میدهد نزدیکترین و محتملترین جهانی است که هر آن ممکن است رخ بدهد و ما انسانها را درگیر میکند.
Nier
سری NieR، ساختهی استودیوی ژاپنی Cavia و Platinum Games و توسعهیافته توسط Square Enix، یکی از متفاوتترین و فلسفیترین نمونههای بازیهای پساآخرالزمانی در تاریخ بازیهای ویدیویی به شمار میرود. این سری، جهان ویرانشدهای را به تصویر میکشد که نهتنها از لحاظ فیزیکی نابود شده، بلکه از نظر مفهومی و اخلاقی نیز دچار تزلزل است.
پیش از اینکه به مضمون کلی بازی بپردازیم، بد نیست نگاهی به تاریخچه این سری بیاندازیم. این مجموعه، در اصل یک اسپینآف از فرانچایز Drakengard است. اولین نسخه NieR، به همین نام، ساخته Yoko Taro، در سال ۲۰۰۹ در ژاپن عرضه شد و یک سال بعد، با ایجاد تغییراتی، تحت عنوان NieR: Gestalt، در سایر نقاط جهان روانه بازار گشت. دومین نسخه این مجموعه یعنی NieR: Automata در سال ۲۰۱۷ منتشر شد. این عنوان، به لحاظ زمانی، وقایع چندینهزار سال بعد از نسخه پیشین بازی را روایت میکند. در نهایت، در سال ۲۰۱۹، یک نسخه بازسازی شده از NieR تحت عنوان NieR: Replicant عرضه شد.
در دنیای NieR، انسانها یا منقرض شدهاند یا به شکلی غیرمستقیم در روایت حضور دارند. جهان بازی پر از ماشینها، اندرویدها و بقایای تمدنی است که دیگر وجود ندارد. این ویرانی تنها یک پسزمینه نیست، بلکه بهصورت فعال در هویت شخصیتها و سؤالات فلسفی بازی گره خورده است: “انسان بودن یعنی چه؟”، “آیا ماشینها میتوانند احساسات داشته باشند؟”، و “آیا هدف در جهانی بیمعنا هنوز ممکن است؟”
در عنوان NieR: Automata، بازیکن در نقش اندرویدهایی ظاهر میشود که به جنگ ماشینهای بیگانه فرستاده شدهاند، ماشینهایی که پیشتر باعث نابودی بشریت شده بودند. اما مخاطب و شخصیت 2B بهمرور در مییابد که مرزهای اخلاقی و واقعیات روایت شده در دنیای بازی به سادگی آنچه به نظر میرسد نیستند. ویرانی در این جهان نه فقط فیزیکی، بلکه روحی و روانی است؛ شخصیتها اغلب با بحران هویت، تکرار تاریخ، و بیمعنایی وجود دست و پنجه نرم میکنند.
به لحاظ گرافیک و طراحی صدا نیز، بازیهای NieR با طراحی محیطهای متروک، موسیقیهای وهمآلود، و کارگردانی هنری خاص، فضای عمیق و احساسی خاصی به جهان پساآخرالزمانی خود میدهند. برخلاف بسیاری از بازیهای این ژانر که بر بقا و خشونت تمرکز دارند، NieR سعی دارد بازیکن را به تفکر وادارد، نه فقط درباره آینده بشریت، بلکه درباره چیستی وجود و معنا.
در نهایت، سری NieR تجربهای منحصربهفرد از پساآخرالزمان ارائه میدهد؛ تجربهای که همزمان زیبا، اندوهبار، تامل برانگیز و عمیقاً انسانی است. این بازیها نشان میدهند که حتی در جهانی ویرانشده، هنوز جایی برای پرسش، عشق، و امید باقی است.
Fallout
سری Fallout به دلیل لحن منحصربهفرد خود توانسته خود را از دیگر فرنچایزهای پسا آخرالزمانی جدا کند. عناوین بسیاری داریم که دید غمگینی به یک دنیای نابودشده، بقایای آن و زندگی پس از آن دارند. اما Fallout نابودی و پوچی حاصل از آن را به یک حس پرنشاط تبدیل میکند و مخاطب را در نقش یک قهرمانِ پوچی قرار میدهد تا در دنیایی پر از موجودات و انسانهای جهشیافته، زندگی را به سخره بگیرد و در حالی که خود را از تشعشعات هستهای محافظت میکند، با Mini Nuke دشمنان را منفجر کند! به همین دلیل است که در دنیای Fallout با وجود مناظر تخریبشده و انسانهایی که انسانیت خود را از دست دادهاند، میتوان با حسی خوش رادیو را روشن کرد و در حال جمعآوری دربهای شیشه نوشابه، از موسیقی مفرح دهه 40 و 50 میلادی لذت برد.
آزادی عمل و تعامل واقعگرایانه با محیط دیگر عنصری است که این سری را به یکی از بهیادماندنیترین مجموعه بازیهای پسا آخرالزمانی تبدیل کرده است. امکان جابهجایی، برداشتن و تعامل با آیتمهای کوچک و بزرگ در محیط و امکاناتی که در بیش از 90 درصد عناوین نادیده گرفته میشود، به Fallout هویت بیشتری داده است. علاوه بر این، در حالی که بسیاری از عناوین تاکید بسیاری در ارائه وسایل نقلیه و جابهجایی سریع در محیط دارند، این حقیقت که در بازی Fallout تنها میتوان با قدم زدن و دویدن جابهجا شد، به مخاطب اجازه بیشتری میدهد تا در دنیای بازی غوطهور شود و بدون توجه به محیط و رویدادهای اطراف، صرفا از یک ماموریت به ماموریت دیگر ندود. همین باعث میشود که ساعتها به ماموریتهای فرعی و جمعآوری آیتمها بپردازیم، بدون اینکه عجلهای برای ادامه دادن خط اصلی داستان داشته باشیم.
سالهاست Fallout جدیدی نداشتهایم و عنوان دیگری نیز نتوانسته است جای خالی آن را پر کند. شاید یکی دیگر از ویژگیهای Fallout این باشد که فاصله عرضه هر نسخه اصلی آن به قدری زیاد است که به مخاطب اجازه میدهد دلش برای دنیایش تنگ شود و عرضه هر نسخه به رویدادی بزرگ برای طرفداران آن تبدیل شود.
Dying Light
Dying Light یک اثر قابل توجه در ژانر اکشن_ماجراجویی و وحشت_بقا است که توسط استودیو Techland توسعه یافته و تا کنون دو نسخه از آن منتشر گشته است. نسخهی اول آن در سال ۲۰۱۵ و نسخهی دوم آن ۲۰۲۲ به دست گیمرها رسید.
پارکور و زامبی، دو واژهای که درهم تنیده شده و سنگ بنای بازی Dying Light را شکل میدهند. اگر به دنبال یک بازی با گیمپلی سریع و پر جنبجوش در آخرالزمان هستید شدیدا Dying Light را به شما توصیه میکنیم.
البته شاید پارکور درنگاه اول شخص آنچنان برای برخی از مخاطبان به اندازه دید سوم شخص جذاب نباشد اما بالارفتن از ساختمانها و پریدن میان آنها با نگاه اول شخص در این بازی انصافا زیبا، نفسگیر و جذاب کار شده است. هنگامی که به زحمت از یک آسمانخراش بالا رفته و به غروب آفتاب خیره میشوید تجربهای نیست که به سادگی بخواهید بیخیال آن شوید. مهارتها و ارتقاهای متنوعی برای پارکور توسط سازندگان درنظر گرفته شده تا به لذتِ هرچه بیشتر کمک کنند. دویدن روی دیوار، وجود قلاب برای حرکت در محیط، اسلاید زدن یا سر خوردن از زیر موانع و… همگی بهخوبی درخدمت گیمپلی در میآیند تا حس تنوع و آزادی در گشتوگذار را به مخاطب القا نمایند.
چالاکی و مهارتهای جابجایی درمحیط میتواند برتری شما مقابل زامبیها را حفظ کند اما هنگامی که خورشید به غروب مینشیند و شهر به تاریکی میرود بازی روی دیگر خود را نیز نشان میدهد. افزایش تعداد و تنوع زامبیها در شب شرایط را پیچیده کرده و پرسه در شهر به سودتان نخواهد بود. موجوداتی مانند والتایلها در شب به میدان میآیند و اگر متوجه حضور شما شوند فرار عاقلانهترین کار خواهد بود، هرچند تضمین نمیدهیم که صد در صد با فرار بتوانید جان سالم به در ببرید! وجود همین نکته در بازی و معنادار کردن چرخه شب و روز یکی از نکات جذاب و هیجانانگیز Dying Light است.
بازی همچنین به شما در تعامل با شخصیتها و پیشروی در داستان فرصت انتخاب دیالوگ میدهد و این موضوع در نسخه دوم بسیار پررنگتر میشود طوری که قادر خواهید بود در پایانبندی داستان اصلی تاثیر بگذارید.
Wasteland
سری Wasteland فرنچایزی محبوب در ژانر آخرالزمانی است که بدون شک در زمان عرضه خود به دلیل داشتن گیمپلیای تاکتیکی، طنز تاریک و داستان و روایتی پیچیده در دنیایی متأثر از جنگهای هستهای، تاثیر منحصر به فردی بر صنعت بازی گذاشت.
این سری که از نام آن نیز پیداست، برهوتی برخواسته از زیادهخواهی انسانها را به تصویر میکشد. دنیایی جنگ زده و خسته که رمقی در آن باقی نمانده و انسانیت و اخلاقیات زیر سوال رفتهاند و در هر گوشه و کنار آن، خطر یا خطراتی در کمین معدود انسانهای باقیمانده نشسته است و حیات آنها را تهدید میکنند.
عرضه اولین نسخه این سری در سال 1988، بازیکنان را به دنیایی آخرالزمانی که در آن بازماندگان در میان تشعشعات ناشی از بمبهای هستهای، به دنبال زنده ماندن و بازسازی دوباره جامعه و همینطور درگیری بین گروههای مختلف که هر کدام هدف و ایدئولوژی خاصی دنبال میکردند و موجودات جهش یافته بودند، معرفی میکرد. این سری برای اولین بار در تاریخ بازیهای رایانهای، دنیایی کاملا باز یا همان Open World، روایت شاخهای مبنی بر تصمیمات بازیکنان و همینطور عواقب ناشی از این تصمیمات را ارائه میداد که بعدا به عنوان شالودهای برای دیگر سری معروف در این ژانر یعنی Fallout پایهگذاری کرد که از آن به عنوان یک ادامه معنوی یاد میشود.
دومین عنوان در این سری با ترکیب مبارزات نوبتی، مدیریت جوخهها و دیالوگهای چند شاخهای، به خوبی از عهده مدرن سازی این سری بر آمد و توانست مخاطبین کاملا تازهای را برای خود دست و پا کند. در این عنوان بازیکنان رهبری گروهی از تکاوران صحرا را که حکم حافظین قانون را در دنیایی بدون قانون ایفا میکردند، به دست میگرفت و در طول بازی با اتخاذ تصمیمهایی سخت، سرنوشت گروهها و شهرکهای کوچک را شکل میداد.
سومین شماره در این سری که در سال 2020 عرضه شد، با دوباره شکلدادن مکانیزمها و اضافه کردن حالت چند نفره و در ستینگی کاملا متفاوت که این بار خرابههای منجمد ایالت کولورادو را در بر میگرفت، پا را فراتر از آنچه که نیاکان خود ارائه دادند گذاشت.
این سری در طول دوران خود، توانست به سرعت در دل بازیکنان جا باز کند. چرا که عمق گیمپلی و داستان و انتخابهای متنوع با عواقب کوچک و بزرگ، مواردی بودند که نظیر آن در کمتر عنوانی دیده میشد. سریای که بازیکنان را در تقابل حقایق تلخ و دردناک زندگی در دنیایی آخرالزمانی را به چالش میکشید.
Darksiders
سری Darksiders یکی از محبوبترین فرنچایزهای اکشن-ماجراجویی در صنعت بازیهای ویدئویی است که توسط Vigil Games خلق شد و پس از ورشکستگی استودیو، توسعه آن به Nordic Games سپرده شد. این مجموعه با ترکیب عناصر داستانی حماسی، گیمپلی متنوع و هنری منحصربهفرد، طرفداران زیادی را به خود جذب کرده است.
وقتی سخن از آخرالزمان میآید، ذهن به سرعت به جنگهای هستهای و بیماریهای واگیردار رفته و کمتر پیش میآید که اوضاع به گونه دیگری رقم بخورد. سری Darksiders، تصویری کاملا متفاوت از آنچه که در ذهن داریم ترسیم کرده و به سراغ یکی از المانهای موجود در ادیان و مذاهب رفته و با ترکیب آن با ستینگ دنیای امروزی، فرنچایزی عجیب و نامأنوس و در عین حال به شدت جذاب خلق میکند.
داستان در جهانی پسا-آخرالزمانی روایت میشود که در آن طی معاهدهای، فرشتگان و شیاطین از جنگ با یکدیگر دست برداشتهاند تا جبهه سوم یعنی انسانها، بتوانند با پیشرفت، به حدی برسند که در زمان شروع آخرالزمان، توانایی مقابله با دو جبهه دیگر را داشته باشند. اما شرایط به گونهای دیگر رقم خورده و جنگ میان فرشتگان و شیاطین به نابودی زمین و انسانها منجر میشود.
با بهره گیری از متون کتابهای مقدس، این سری چهار سوارکار آخرالزمان یعنی War، Death، Strife و Fury را به عنوان چهار شخصیت اصلی داستان به تصویر میکشد که برای تعادل نهایی بین 3 جبهه مذکور، به خدمت گمارده شدهاند.
در حیطه گیمپلی، هر نسخه سبک متفاوتی داشته و با المانهای مختلف، تنوع بسیار خوبی به این سری بخشیده است. به طور کلی، گیمپلی به صورت Hack and Slash بوده که نظیر آن را در عناوینی چون God of War و Devil May Cry دیدهایم. در عین حال ارائه سیستم لوت و برخی از المانهای RPG، عمق بیشتری به بازی بخشیده و در طرف دیگر بخشهای پلتفرمینگ و حل معما نیست تنوع بسیار خوبی را در کنار مبارزات جذاب و لذت بخش، فراهم کرده است.
سبک هنری Darksiders تحت تأثیر کامیکبوکها و طراحیهای Joe Madureira است. شخصیتهای عضلانی، محیطهای وسیع و تاریک، و طراحی منحصربهفرد دشمنان از ویژگیهای بارز این سری هستند.
سری Darksiders با ترکیب اساطیر جذاب، گیمپلی متنوع و دنیای تاریک خود، تجربهای منحصربهفرد را به بازیکنان ارائه میدهد. اگر به بازیهای اکشن-ماجراجویی با روایتی حماسی علاقه دارید، این مجموعه قطعاً ارزش امتحان کردن دارد.
Horizon
بازی «Horizon Zero Dawn» عنوان تحسینبرانگیز استودیوی Guerrilla Games است که با ترکیب تم آخرالزمانی و عناصر علمی-تخیلی، دنیایی بدیع و منحصربهفرد خلق کرده است؛ جهانی که در آن تمدن بشری تقریباً نابود شده و زمین بار دیگر در اختیار طبیعت قرار گرفته است… البته طبیعتی از جنس فلز و مَدار!
داستان در آیندهای دور روایت میشود، جایی که انسانها به سبک قبیلهای زندگی میکنند و زمین پر شده از ماشینهایی که به شکل حیوانات طراحی شدهاند. شخصیت اصلی بازی، الوی (Aloy)، دختری جنگجو، مصمم و باهوش است که در تلاش برای کشف گذشته خود و رمز و راز نابودی تمدن پیشین قدم در مسیر پرماجرایی میگذارد. روایت بازی لایهلایه و جذاب است و بهتدریج زوایای پنهان و مفاهیم عمیقتری را آشکار میسازد.
مبارزات جذاب، استفاده از ابزارهای متنوع، و طراحی چشمنواز محیطهای جهانباز، از جمله عواملی هستند که این اثر را از سایر بازیها متمایز میسازند. اما آنچه Horizon را شایسته حضور در فهرست برترین بازیهای آخرالزمانی میکند، تنها جلوههای بصری یا گیمپلی آن نیست؛ بلکه نگاهی دقیق و هشدارآمیز به سقوط تمدن، خطرات هوش مصنوعی، آسیبهای زیستمحیطی و پیامدهای زیادهخواهی بشر است که به آن عمقی فراتر از یک بازی اکشن میبخشد.
Death Stranding
عنوان «Death Stranding» اثر خلاقانه هیدئو کوجیما، تجربهای منحصربهفرد و متفاوت از هر عنوان آخرالزمانی دیگر است. داستان در نسخهای از آمریکا روایت میشود که پس از وقوع پدیدهای فراطبیعی موسوم به “Death Stranding”، درهم شکسته و به انزوا کشیده شده است. مرز میان دنیای مردگان و زندگان محو شده و جهان به جایی رازآلود، خطرناک و پرتنش تبدیل گشته است.
شخصیت اصلی، سم پورتر بریجز (با چهره نورمن ریداس)، یک پِیک حرفهای است که مأموریت دارد میان نقاط منزوی کشور ارتباط برقرار و شبکهای متحدکننده از شرق تا غرب آمریکا ایجاد کند. هدف بازی، فراتر از رساندن بستهها، ایجاد پیوندهای انسانی و احیای مفهوم «همبستگی» در دنیایی ازهمگسیخته است. گیمپلی بازی که حول برنامهریزی مسیر، مدیریت بار و تعامل با محیط میچرخد، شاید در ابتدا نامتعارف بهنظر برسد، اما کاملاً با فضای تنهایی، اضطراب و مفهوم اتصال در یک جهان آخرالزمانی هماهنگ است.Death Stranding صرفاً یک روایت آخرالزمانی نیست؛ بلکه سفری درونی است به مفاهیمی چون مرگ، تولد دوباره، تنهایی، و نیاز بشر به ارتباط. این بازی با نگاهی شاعرانه و گاه فلسفی، تلاش میکند مخاطب را به تفکر در مورد معنای حیات و پیوندهای انسانی وادارد. کوجیما در این اثر جسورانه، سبکی خلق کرده که ساختارشکن، نوآورانه و مستقل از کلیشههای رایج در صنعت بازیسازی است. این ویژگیها در کنار طراحی هنری خیرهکننده و روایت عمیق، Death Stranding را به یکی از درخشانترین نمونههای بازیهای آخرالزمانی تبدیل کردهاند؛ عنوانی که هم به خاطر محتوا و هم به واسطه فرم، جایگاهی شایسته در این فهرست دارد.